mdi-map-marker صفحه اصلی mdi-chevron-double-left گفتمان mdi-chevron-double-left باید به حقیقت رو آورد بازگشت
به مناسبت سالگرد نامه تاریخی امام خمینی (ره) به گورباچوف و خبر از فروپاشی ابرقدرت‌ها

باید به حقیقت رو آورد

خیلی از کهف‌ها هست که حصین نیست. شما می‌بینید که نیم‌قرن بیش از نصف دنیا به مارکسیسم پناه بردند. بعد خود همان مارکسیسم رویشان خراب شد. مثل کسی که مثلاً از ترس طوفان به یک پناهگاهی برود، بعد خود آن غار روی او خراب بشود.
مدت زمان تقریبی مطالعه:23 دقیقه و 57 ثانیه
mdi-calendar12 دی 1398 - 19:38
mdi-comment 0
mdi-folderپرونده استکبارشناسی

«به ایشان بگویید که من می‌‏خواستم جلوی شما یک فضای بزرگتر باز کنم»؛ این جمله را امام خمینی(ره) خطاب به ادوارد شواردنادزه وزیر خارجهٔ وقت شوروی بیان کردند، هنگامی که او هنوز در حال قرائت پیام گورباچف بود. جمله‌ای که نشان می‌داد  عمق پیام امام در نامهٔ تاریخی‌شان به رئیس اتحاد جماهیر شوروی به‌خوبی درک نشده است. نامه‌ای که بر خلاف تحلیل‌های رایج، با نگاهی عمیق و حقیقی به مناسبات ابرقدرت‌ها خبر از فروپاشی و بن‌بست آن‌ها می‌داد و به جهانی بزرگ‌تر فرامی‌خواند.

پایگاه اطلاع‌رسانی حیات طیبه در سالگرد نامهٔ تاریخی امام خمینی(ره) به گورباچف به بازخوانی فرازهایی از آن پیام بلند با سخنانی از دکتر جلیلی در تببین عمق نگاه امام در آن نامه پرداخته است. بندهایی که در کادر نقل قول شده‌اند فرازهایی از نامهٔ امام به گورباچف هستند و سایر متون از سخنرانی‌های دکتر سعید جلیلی برداشته شده‌اند.

برخورد واقعی با قضایای جهان

اولین مسئله‌ای که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدازدایی»و «دین‌زدایی»از جامعه، که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدید نظر نمایید؛ و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست.

جدا از تجویزهایی که می‌شود، امروز در توصیف‌های علوم سیاسی غربی تأملات جدی وجود دارد؛ می‌بینید چقدر توصیف‌های غلط و خطا و حداقل ناقص هست. فرق اسلام و کفر این است  که کفر اصلاً یعنی پوشاندن؛ یعنی این که نگذارد شما واقعیت‌ها را آن طور که هست ببینید [بیشتر بخوانید: همایش گذر از علوم سیاسی غربی، ۲۴آذر۹۴].

یکی از بزرگترین هنرهای امام راحل ما این بود که اتفاقاً درک صحیح از واقعیت را به جهانیان نشان داد… هنر امام واقع‌بینی صحیح و دقیق بود. واقع‌بینی‌ای که مبتنی بر یک اندیشهٔ صحیح بود [بیشتر بخوانید: امام خمینی؛ پیشتاز واقع‌بینی، ۳آبان۹۲].

امام در انقلاب، در سیاست خارجی مناسبات جدیدی را مطرح کرد که بر مبنای مناسبات جدید و پارادایم جدید، محاسبات جدید تعریف شد… این مناسبات بود که می‌آمد یک محاسبه جدید در عرصهٔ روابط بین‌الملل شکل می‌داد. آن وقت این از کجا می‌آمد؟ از همان اصول.

یعنی می‌گفت وقتی نگاه هستی‌شناسانه من این است، من در محاسبه قدرت فقط چندتا موشک را نگاه نمی‌کنم. منبع لایزال قدرت الهی را هم حساب می‌کنم و به او اتکا می‌کنم. بر مبنای آن نگاه معرفت‌شناسی‌ام از وحی، این گونه نیست که فقط به چهارتا تئوری‌روابط بین‌الملل توجه کنم. من به سنن الهی هم نگاه می‌کنم و روی آن حساب باز می‌کنم. این طور نیست که من در نگاه انسان‌شناسانه‌ام یک حرفی را بزنم و فقط روی کاغذ باشد. آن را در این جا امتداد می‌دهم [بیشتر بخوانید: واقعیتی که امام نشان داد: دشمن مستکبر قابل اعتماد نیست، ۲۸مرداد۹۴]

یعنی اگر شما در موضوع هستی شناسی ندانید چه نگاهی دارید، حتماً در اینجا نمی‌توانید آن مسیر صحیح را دنبال کنید. همینطور در معرفت شناسی، فرجام شناسی، انسان شناسی و…

اگر شما هستی را مثلاً اندازه این میز بگیرید، طبیعی است که محاسبات شما اندازهٔ همین میز خواهد بود. مثلاً اگر به شما بگویند اینجا را یک نظافتی بکنید. اگر به شما بگویند محدوده کار شما در حد همین میز است. محاسباتی که شما برای نظافت این میز انجام می‌دهید در همین حد است. اگر این فراتر باشد و تا انتهای اتاق باشد، شما یک جور محاسبه می‌کنید. اگر تا انتهای ساختمان باشد یک جور، اگر تا انتهای شهر و انتهای کشور باشد یک جور دیگر محاسبه می‌کنید. این طور نیست که اگر دایره و گستره هستی کوچک و بزرگ شد بگوییم حالا محاسبات ما که فرق نمی‌کند چقدر باشد. نه. به تناسب آن دایره محاسباتی شما هم فرق می‌کند. اصلاً یک تفاوت اساسی از همین جا شروع می‌شود.

این تعبیری را که قرآن کریم دارد که «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدّنْیَا» می‌گوید کسی است که دایره هستی را فقط در حد همین دنیا تعریف می‌کند. بعد هم بیان می‌فرماید، «ذَلِکَ مَبْلَغُهُم مّنَ الْعِلْمِ» یعنی فهم و علم او همین قدر است. محاسبه‌اش هم طبیعتاً در همین حد خواهد بود. اگر کسی کل هستی را همین حیات دنیا دانست، طبیعی است که محاسبات او در همین چارچوب خواهد بود. اگر حالا کسی گفت نه، من علاوه بر این دنیا به یک عالم دیگری هم قائل هستم. محاسبات این دوتا با هم فرق می‌کند. نمی‌توانیم بگوییم خیلی خب، این محاسبه که فرق نمی‌کند! چرا؛ خیلی متفاوت می‌شود.

لذا می‌بینید که یکی از بحثهای اساسی که قرآن به آن توجه می‌دهد که در محاسبات مورد توجه قرار بگیرد همین بحث است که فکر نکنید اگر آمدید و دارید محاسبه‌ای می‌کنید، این محاسبه شما بر اساس یک دایره محدود باشد. نه. این دایره خیلی وسیع است. بر همین مبنا است که می‌گوید شما با کسانی که این نگاه را ندارند متفاوت هستید [بیشتر بخوانید: مبارزه و محاسبه، ۱۴مرداد۹۳].

باید به حقیقت رو آورد

جناب آقای گورباچف،
باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن‌بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدا هستی و آفرینش است.

مشکلی اصلی شما مبارزهٔ طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است

اگر میگوییم مارکسیسم در یک مقطعی به این نتیجه رسید که نمی‌تواند ادامه بدهد و نمی‌تواند به عنوان راه حل سیاسی مطرح باشد و حتی مدعیان آن به این قضیه اعتراف کردند، باید توجه داشته باشیم نامه‌ای که حضرت امام(ره) به گورباچف نوشتند و در آن فرمودند باید بدانید که اشکال کار شما در چه بوده است تا دوباره دچار یک خطای جدید نشوید.

به طور کلی در دنیا، اندیشه‌ها و مکاتب سیاسی‌ای مانند مارکسیسم وجود داشته که گفتمان آنها برای دهه‌ها در دنیا مطرح بوده است اما امروز دیگر جایی در اندیشهٔ سیاسی ندارند. نقد مکاتبی اینچنینی نیز از آن رو ضرورت دارد که در فضاهای آزاداندیشی، بررسی و نقد این موارد ما را از بن‌بست‌هایی نظیر بن بستی که مدعیان مارکسیسم به آن رسیدند، رها می‌کند. در نوشتارهایی که در نقد دانش اثباتی نیز آمده این سوال مطرح است که چرا دانش اثباتی به بن‌بست رسید؟ آیا صرفاً به خاطر آنکه از پدیده‌ها توصیف علّی می‌کرد و به غایات نمی‌پرداخت؟ تجویز هدف نمی‌کرد؟ بله. این ممکن است دلیل باشد اما باید دید که چرا در توصیف نیز ضعیف عمل می‌کرد؟ اینجاست که آن بحث پارادایمی اندیشه پیش می‌آید. اگر توصیف شما چه از هستی، چه از معرفت، چه از انسان و چه از فرجام یک توصیف ناقص یا غلط باشد، آنچه بر این توصیف مترتب خواهد شد نمی‌تواند یک فرجام و نتیجهٔ درست داشته باشد.

یک زمان ممکن است که شما هستی را مبتنی بر یک حقیقتی می‌دانید و بعد اظهار می‌کنید کمال هر موضوعی در آن است که به حقیقت نزدیک گردد و علوم نیز وقتی مفید و نافذ خواهند بود که شما را به آن حقیقت نزدیک گرداند؛ خب این یک نگاه هست اما یک وقتی هم این است که از منظر غیر دانش اثباتی، ممکن است شما اصلا حقیقتی را قائل نباشید. آن موقع حتی اگر با تعریف ناقص و ناصحیح از هستی و انسان و معرفت و فرجام موضع تجویز هم بیاید دوباره دچار همان بن‌بست خواهید شد [بیشتر بخوانید: علوم سیاسی، از تراژدی تا احیا، ۱۴اردیبهشت۹۸].

آن چه امروز تحت عنوان غرب می‌شناسیم،  وارث چه تمدنی است؟ ریشه و بذر این تمدن بر مبنای دور کردن انسان‌ها از حقیقت است. اگر قرار باشد در یک جامعه مناسبات صحیح اقتصادی حاکم باشد، طبیعتاً عرصه بر او تنگ خواهد شد. از همین رو تمدن غرب سعی کرد حقیقت را انکار کند… این تمدن غرب که مثل یک بهمنی در این پنج قرن بزرگ شد. دائم تئوریزه شد. مبنایش این بود که بتواند یک سری از حقایق را بپوشاند، «وَتَکْتُمُونَ الْحَقَ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ.

… مارکسیسم و سوسیالیسم یک پاسخی به همین نظام غلط سرمایه داری بودند اما اشکالشان این بود که مبنای غلط داشتند. در نفی حقیقت مشابه هم بودند. حقیقتی را باور نداشتند و طبیعی است که بعد از هفتاد سال مثل شجرهٔ خبیثه نابود شوند. اما چون این نظام بر مبنای حقیقی است موفق هم می‌شود[۱۲اسفند۹۴].

ما نگاهمان به هستی مبتنی بر یک حقیقتی است که معتقدیم بر اساس آن باورهایی که داریم و صراحت‌هایی که قرآن کریم دارد این هستی باطل نیست، بلکه هدفمند است؛ هدفمندی‌اش چیست؟ اینکه می‌خواهد به سمت حقیقت سیر کند و کمال انسان، جامعه و هر چیزی که مرتبط با آن می‌شود نظیر اقتصاد، سیاست و فرهنگ در این است که به حقیقت نزدیک بشود [۹شهریور۹۸].

زمانی مارکسیسم به اسم مبارزه نصفی از دنیا را داشت. خب چی شد. «و مثل کلمه خبیثه کشجره خبیثه اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار». یک چیزی بود. هفتاد سال بود و از زمین کنده شد. بعد هم دوامی نداشت. خیلی‌ها به آن پناه برده بودند اما همان رویشان آوار شد [۲۸خرداد۹۳]. حرکت‌هایی که اندیشه‌های مارکسیستی شروع می‌کردند، به مثابه شجره خبیثه‌ای بودند که فقط چند صباحی می‌توانستند باشند. ولی ما نمی‌توانستیم با اندیشه‌ها تسکین پیدا کنیم. اما [حرکت امام،] این شجره «أصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی‌السَّمَاءِ، تُوتِی‌اُکُلَهَا کُلّ حِینٍ بِإذْنِ رَبّهَا» این مرتب صلا می‌داد؛ یک حرکت جدید بود. حرکتی بود که چون از جنس حرکت انبیاء بود نصرت و امداد الهی را داشت[۱۵خرداد۹۳].

دیوارهای خیالات

از شما جداً می‌خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید.

«و ان تطع اکثر من فی الأرض یضلّوک عن سبیل الله»، چرا؟ چون «ان یتّبعون الّا الظّنّ». می‌گوید چون آن کار بر مبنای یک علم و معرفت و یقین انجام نمی‌شود. در جلسهٔ قبل و در موضوع هدایت هم عرض کردیم که هدایت یک فرصت است نه یک محنت و سختی. یک فرصت است که کسی می‌آید و به این را به شما می‌گوید. حالا اگر در اینجا هم گفته می‌شود یک منبع معرفتی مثل وحی و دین می‌تواند بیاید و به محاسبات شما کمک بکند، این یک فرصت است که محاسبات شما دقیق و صحیح باشد و دچار خطا نشوید.  

اگر این نشود، شما بر اساس تجربهٔ بشری یک محاسبه‌ای می‌کنید و می‌بینید به خطا خوردید. چقدر از همین اندیشه‌های مختلف داشتیم. بر این اساس محاسبه کرده که «حسبنا ما وجدنا»، گفته ما خودمان به یک جمع‌بندی رسیدیم. بعد می‌بینید که هفتاد سال محاسبات نیمی از دنیا این شد که بر مبنای مارکسیسم عمل بکنند. بعد از هفتاد سال می‌گویند نه! اشتباه بود. دوتا نسل و سه‌تا نسل از بین می‌رود و تمام فرصت‌های آن‌ها از دست می‌رود. بعد تازه رسیدند به این که اشتباه است. حالا یک چیز دیگر! بعد هفتاد سال یک اندیشهٔ دیگر. بعد می‌فهمند که بله، لیبرالیسم هم اشتباه بوده.

لذا از این روست که قرآن می‌فرماید استفاده از ظرفیت وحی برای شما فرصت است تا در محاسباتت و در آن مسیری که می‌خواهی دنبال کنی از آن استفاده بکنی. این است که اگر شما این مبنا را انجام ندهید مثل کسی است که در سراب می‌رود. اگر چه کسی که دارد دنبال سراب می‌رود، در محاسباتش خیال می‌کند دارد درست عمل می‌کند. «والذین کفروا أعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الظمآن ماء حتی إذا جاءه لم یجده شیئا».  یعنی در محاسباتش خیال می‌کند واقعاً دارد دنبال آب می‌رود. خیال می‌کند این محاسبات درست است. چرا؟ چون مبنایش غلط بوده. حتی اگر به آن هم برسد، بعد تازه می‌بیند که خسران است. این تعبیر قرآن را ملاحظه بفرمایید. «یحسبون انهم مهتدون». محاسبات او این است که دارد خیلی هم خوب پیش می‌رود اما دچار خطا می‌شود. «الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا وهم یحسبون أنهم یحسنون».

این هفتاد سال دچار خطا و اشتباه محاسباتی می‌شود اما فکر می‌کرده که دارد خیلی خوب عمل می‌کند. یک دفعه می‌بیند اندیشه‌اش که هیچی، کشورش و همه‌چیزش مضمحل شد. در صورتی که هفتاد سال فکر می‌کرده که اندیشهٔ مارکسیسم خوب است یا کسان دیگر[بیشتر بخوانید: مبارزه و محاسبه، ۱۴مرداد۹۳].

در موزه‌های تاریخ

جناب آقای گورباچف،
برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه‌های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی، و با مادیت نمی‌توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسی‌ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد.

«الکَهفِ الْحَصِین وَ غِیاثِ الْمُضطَرّ الْمُستَکین»، ملت ما یک پناهگاهی پیدا کرده است که این پناهگاه به او امنیت و آرامش می‌دهد [۲۱اردیبهشت۹۵]. این ملت متمسک به یک حبل المتینی شد، قرآن و اهل بیت و ولایت که کهف حصین بود. یک غار و پناهگاهی بود که اگر شما به آن پناه می‌بردید، در امنیت بودید. خیلی‌ها ممکن است به یک پناهگاه پناه ببرند. برای چه می‌فرماید الکهف الحصین؟ برای این که خیلی از کهف‌ها هست که حصین نیست. شما می‌بینید که نیم‌قرن بیش از نصف دنیا به مارکسیسم پناه بردند. بعد خود همان مارکسیسم رویشان خراب شد. مثل کسی که مثلاً از ترس طوفان به یک پناهگاهی برود؛ بعد خود آن غار روی او خراب بشود [۲۷خرداد۹۳]. یکی از اندیشمندان روسیه به تهران آمد و همین را می‌گفت. می‌گفت پناه بردن ما به مارکسیسم چیزی که بر ما نداشت هیچ، آن چیزی را هم داشتیم روی سر ما خراب کرد!  اما حالا می‌بینند یک اندیشه‌ای پیدا شده که این اندیشه «کهف حصین»می‌شود و می‌تواند یک جایگاهی را درست کند [۲۱اردیبهشت۹۵]. ملت ما به چیزی پناه برد که یک کهف حصین است. فقط این نبود که آنجا پناه ببرد؛ «الفلک الجاریه فی للجج الغامره». به یک جایی پناه برد که یک کشتی در حال حرکت است. این را متوقف نمی‌کند. همین طور دارد روز به روز جلو می‌رود [۲۷خرداد۹۳].

آنها می‌بینند «الفلک الجاریه»، این یک کشتی است که دارد این را حرکت می‌دهد. متوقف نمی‌شود. آن هم نه یک حرکت عادی. «فی اللجج الغامره»یعنی سهمگین‌ترین امواج هم جلوی مقابله‌اش می‌آید، این کشتی اهل بیت و قرآن می‌تواند ملت ما را هل بدهد. «یأمن من رکبها و یغرق من ترکها». می‌بینند که یک ظرفیت این طوری شکل گرفته. این از جنس آن کسان دیگری که با آنها مبارزه می‌کردند نیست.

بله؛ یک زمانی مارکسیسم به اسم مبارزه نصفی از دنیا را داشت. خب چی شد. «و مثل کلمة خبیثه کشجرة خبیثة اذ اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار». یک چیزی بود. هفتاد سال بود و از زمین کنده شد. بعد هم دوامی نداشت. خیلی‌ها به آن پناه برده بودند اما همان رویشان آوار شد. خود کشورهای مارکسیستی. اما این از آن جنس نیست. «الکهف الحصین»، این یک پناهگاهی است که محکم و امن است. «و غیاث المضطر المستکین»، این است که آنها را نگران می‌کند. هر آنچه که به کار می‌برند، می‌بینند جواب نمی‌دهد. بلکه «اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها کل حین»[۲۸خرداد۹۳].

در پناه غرب، دردی روی درد

اگر بخواهید در این‌مقطع تنها گره‌های کور اقتصادی سوسیالسیم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده‌اید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛

در همین دورانی که شاید خیلی از شماها هنوز به خاطر دارید. شما مثال اتحاد جماهیر شوروی را ببینید. وقتی که اتحاد جماهیر شوروی در مقابل اینها کوتاه آمد تا کجا پیش رفت.  

  1. اندیشه خودش مارکسیسم را که به تاریخ فرستاد.
  2. کشور خودش را مضمحل کرد. یعنی حتی به قبل از اتحاد جماهیر شوروی برگشت. از آن هم بدتر. یعنی آن زمانی که روسیه خیلی از این کشورها داشت. حتی آنها را هم تجزیه کرد. از همه آنها گذشت. تمامیت ارضیاش تکه تکه شد. شما دیدید دیگر. تمام آن کارهایی که اینها میخواستند.
  3. تمام حمایت خودش را از اقمار خودش، از کوبا، از ویتنام، از کره شمالی، از همه اینها برداشت. من یک ملاقاتی با آقای کاسترو داشتم. آقای کاسترو میگفت ما یک دفعه دیدیم شوروی پشت ما را خالی کرد. یک کمکی به ما میکردند و دیگر نکردند و این طوری شد. حالا بحث‌هایی که وجود داشت.
  4. حتی به خلع سلاح شوروی کمک کرد. اینهایی را که میگویم توجه بفرمایید. همه زیردریایی‌های هسته‌ای خودش را به اصطلاح dismantle کرد. برای این که اعتماد آنها را جلب بکند. اوراق کرد. این عباراتی که میگویم بعد در موضوع هسته‌ای خودمان بهش میرسیم که این dismantle که گفته میشود یعنی چه. شما باید تمام اینها را dismantle بکنید. اینها را جدا کنید.  

شوروی تمام این کارها را کرد. یعنی از آن اندیشه‌اش دست برداشت. تمامیت ارضی‌اش را تکه‌تکه کرد. دیدید چندین کشور شد. بحث تسلیحاتی خودش را این طوری کرد. تمام این کارها را انجام داد. نتیجه‌اش چه شد؟ شما امروز ببینید. اولین کاری که این‌ها (غربی‌ها) کردند؛ می‌گفتند ما نگران این هستیم، شروع کردند به توسعه ناتو به سمت شرق. دومین کاری که کردند شروع کردند ایده تجزیه خود روسیه را به سه قسمت دادند. آقای برژینسکی کتابی نوشت تحت عنوان تختهٔ بزرگ شطرنج و در آن جا بیان کرد که حالا روسیه باید خودش به سه تا کشور تبدیل بشود. شروع کردند به آن بحث‌های چچن و تاتارستان دامن زدن. سومین کار آنها این بود که همزمان شروع کردند آن بحث سپر دفاع موشکی mnd را که مطرح کرد. آمد دورتادور شوروی، در لهستان، در چک و در رومانی موشک‌های خودش را نصب کرد. در ترکیه هم رادارش را گذاشت. میخواهم بگویم این رفتار را ببینید. بعد همین روسیه را از جی هشت اخراج کرد. امروز شما می‌بینیید که به دنبال قضایای اوکراین شروع به تحریم همین روسیه کرده. این آن ماهیت رفتار استکبار امریکا است [بیشتر بخوانید: تجربه‌های تاریخی اعتماد به آمریکا، ۵اردیبهشت۹۴].

یکی از نگرانی‌های دیگری که وجود دارد این است که برخی از کسانی که از حقیقت انصراف می‌دهند، شاید منکر حق نشوند؛ بگویند قبول داریم که این حق است اما چه کار بکنیم؟ مثال زدم که بعضی از دولتها چگونه هستند. می‌گویند بالاخره این مناسبات هست دیگر؛ ما چه کنیم؟ یادم نمی‌رود که با وزیر خارجه‌یکی از همین کشورهای قدرتمند اروپایی صحبت می‌کردیم. می‌گفت ما یک قدرت کوچک هستیم. نمی‌توانیم. بالاخره این مناسبات شکل گرفته. گفتم آخر شما چطور به این نتیجه رسیدید؟ گفت این است دیگر.

از حقیقت انصراف بدهند یا این که بگویند حالا بیا در همین چارچوب سعی کنیم آنها را راضی کنیم و یک ذره از حقمان را از آنها بگیریم «واتخذوا من دون الله الهه لعلهم ینصرون لایستطیعون نصرهم و هم لهم جند محضرون». یعنی بخواهند با راضی کردن بعضی از اینها با التماس یک حقی را بگیرند. برخی از این دولتها این را بیان می‌کردند. من این نکته در یکی از دیدارها در تهران به معاون آقای «مرسی»گفتم. گفتم اگر شما می‌خواهید آن قوام و ثبات اصلی را داشته باشید، باید بتوانید بر یک مبنایی تکیه بکنید که این مسیرتان را ادامه بدهید. نه با یک مبنایی که همان مبنا علیه شما به کار برده بشود. متأسفانه دیدید که چه فرجامی برای آن مسیر پیدا شد. چرا این بیان می‌شود؟ شما خیال نکنید از کسانی که بر مبنای انکار حقیقت و بر مبنای قدرت، بر مبنای ثروت فکر می‌کنند، می‌توانید حقی بگیرید [بیشتر بخوانید: استکبارستیزی در مکتب امام حسین، ۶آبان۹۳].

معاون همین آقای مُرسی، دو سه ماه قبل از این که سقوط بکند به تهران آمد. با من یک ملاقات داشت. من به او گفتم شما این تجربهٔ ما را داشته باشید. خیال نکنید اگر بروید با آمریکا همراه بشوید می‌توانید مسیرتان را دنبال کنید. عرض کردم که یکی از هنرهای امام و درایت‌ها و رفتارهای حکیمانه امام، شناخت صحیح صحنهٔ واقعیت بود. این که بعد از قضیه تسخیر لانه جاسوسی نگاه‌ها را متوجه آمریکا کردند و گفتند این یک انقلاب بزرگتر است… این‌ها را برایش گفتم. گفت نه. ما با آمریکا مناسبات خوبی داریم. آنها به ما قول داده‌اند که حمایت می‌کنند و اتفاقاً الآن آنها باعث می‌شوند که ما خیلی از بحران‌ها را مدیریت بکنیم. شما دیدید. ایشان که از این جا رفت دو سه ماه بعد آن اقدام صورت گرفت. «واتخذوا من دون الله الهه لعلهم ینصرون لایستطیعوا نصرهم و لهم جند المحضرون». فکر می‌کنند که اگر غیر از او بگیرند پشتیبانشان است و این واقعاً نمی‌شود [بیشتر بخوانید: واقعیتی که امام نشان داد: دشمن مستکبر قابل اعتماد نیست، ۲۸مرداد۹۴].

غرب هم در بن‌بست

امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بن‌بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.

عقب‌ماندگی آن است که به تئوری‌ها و نظریه‌های ابطال‌شده‌ای استناد شود که خود مبدعان و واضعان آن تئوری‌ها مدت‌هاست صحبت از زوال آن تئوری‌ها می‌کنند و کتاب دربارهٔ زوال آن علوم می‌نویسند و اشتباه بزرگ‌تر آن است که فکر شود با همان نقائص و ایرادهایی که موجب زوال آن نظریه‌ها شده است می‌توان آن‌ها را احیاء کرد.

اگر ۳۰ سال قبل مارکسیسم به پایان خود رسید و زوال و ناکارآمدی آن برای جهان روشن شد امروز ناقوس زوال لیبرالیسم به صدا درآمده است و حتی مدعیان آن هم حرفی برای دفاع ندارند. کسانی که دم از پایان تاریخ و غلبهٔ لیبرال دموکراسی می‌زدند فهمیده‌اند طناب پوسیدهٔ نظام سلطه و تفکر لیبرالیسم قابل دفاع و عرضه نیستند.

این حرف وزیر خارجهٔ اسبق آلمان (یوشکا فیشر) است که می‌گوید حاکمیت غرب به‌زودی به تاریخ خواهد پیوست. اوست که می‌گوید اتحاد ژئوپلتیک غرب از هم گسیخته است. هم او می‌گوید ترامپ نمود واگرایی غرب است نه دلیل آن اما فرایند این گسست را به شدت تسریع می‌کند. آن‌ها فهمیده‌اند نظام سلطه‌ای که مبتنی بر زور و منطق استکبار باشد حاصل آن به جز وحشیگری و چپاول و زورگویی و قانون جنگل نیست.  

امروز نه یک ژورنالیست بلکه صدراعظم سابق آلمان به صراحت بیان می‌کند که سفیر آمریکا در برلین مثل یک افسر اشغالگر عمل می‌کند. کشوری که ادعای غول اقتصادی جهان را دارد در مناسبات سلطه جهانی چنین زبون است [۱۸آذر۹۷].

نجات

جناب آقای گورباچف،
اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات، از شما می‌خواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید. و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهای والا و جهان شمول اسلام است که می‌تواند وسیله راحتی و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید.

آن چه که در انقلاب ما صورت گرفت حرکتی در ادامه حرکت انبیاء و ائمه بود. «استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم»، اجابت کنید خدا و پیامبر را وقتی به آن‌چه زنده‌تان می‌دارد می‌خوانندتان. این باور قرآنی مردم ما بود که اگر ما دعوت خدا و پیامبر را اجابت بکنیم، یک حیات جدید و زندگی جدید می‌گیریم. ولی امروز این فقط یک باورذهنی نیست بلکه تجربه ما  هم هست. هر میزان که ما این دعوت را اجابت کردیم یک حیات جدید گرفتیم. دشمنان ما هم امروز به این نتیجه رسیده‌اند که هر میزان اینها دعوت خدا و پیامبر را اجابت می‌کنند قویتر و مقتدرتر می‌شوند. نه تنها ضعیف نمی‌شوند بلکه پیشرفت می‌کنند. این تعابیر از من نیست. تعابیر خود آن‌ها است.  

آقای فریدمن تحلیلگر یکی از اندیشکده‌های آمریکایی می‌گوید: «امروز مشکل ما این است که ایرانیها نشان دادند که نه تنها بدون امریکا می‌شود پیشرفت کرد بلکه خطرناک‌تر از آن این که ثابت کردند حتی در مبارزه با آمریکا هم می‌شود پیشرفت کرد. »این تصویر حقیقی مصاف ایران و آمریکا است. ایران فقط مقاومت نکرد، پیروز هم شد. فقط پیروز نشد، پیشرفت هم کرد. فقط پیشرفت نکرد، تکثیر هم شد. ایرانی‌ها بر مبنای این نگاه توانستند خرمشهر را آزاد کنند، فردایش جنوب لبنان هم آزاد شد. فردایش جنگهایی از جنس بیست و دو روزه و سی و سه روزه هم پیروز شد [۱۰مهر۹۳].

ملتی پیدا شد که دعوت خدا و رسول را به شکل واقعی اجابت کرد. یعنی اگر می‌گفت نصرتی لکم مُعده و رأیی لکم تبع، این واقعی بود. با تمام وجود آمد و به یاری دین خدا برخاست. با تمام وجود دعوت خدا و پیامبر را لبیک گفت که استجیبوا لله و لرسول اذا دعاکم لما یحییکم، اجابت کنید خدا و پیامبر را وقتی به آن‌چه زنده‌تان می‌دارد می‌خوانندتان. این یک لقلقه زبان نبود. ملتی بود که اگر یک شاگردی از آن امامان را دید که امروز جانشین بر حق امام عصر است، با تمام وجود پای کار آمد. چهار فرزندش را تقدیم می‌کرد و به این افتخار می‌کرد. این آن عظمت یک ملت است. این آن عظمتی است که امروز در صحنه جهانی یک پدیده‌ای را شکل داده است که همه در تحلیل آن مانده‌اند.

امروز می‌بینند که اگر این دو عنصر این گونه در کنار هم جمع بشود، چه پدیده بزرگی شکل می‌گیرد. یک حیات جدید شکل می‌گیرد. این باوری که ملت ما داشت که استجیبوا لله و لرسول اذا دعاکم لما یحییکم، امروز یک تجربه سی و شش ساله شده است. می‌بیند هر چقدر این دعوت را صادقانه و با همهٔ وجود لبیک می‌گوید، به همان نسبت یک حیات جدید گرفته[۲۳تیر۹۴].

مذهب آمریکایی

راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟ آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایه‌های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین

از سیاست جدا است مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب‌واقعی نیست؛ بلکه مذهبی است کهمردم ما آن را «مذهب امریکایی»می‌نامند.

شما در بیانات و در پیام‌ها و در مکتوبات حضرت امام در یک سال آخر عمر نگاه بکنید. در روزهای آخر عمر نگاه بکنید. امام به کرات از اسلام آمریکایی صحبت می‌کند. اسلام ناب و اسلام آمریکایی. این دوتا را مطرح می‌کند. چون می‌داند. امام بارها با قوت و صلابت می‌گفت اگر شما بر این مبنا باشید، دشمنان نمی‌توانند هیچ غلطی بکنند. آنها خدای نکرده چه وقت می‌توانند موفق بشوند. وقتی که اسلام‌های بدلی در کنار اسلام امام شکل بدهند. آن اسلام‌های بدلی چیست. چه چیزی است که امروز آنها دنبال این هستند که با اسلام‌های بدلی بخواهند مانع نورافکنی اسلامی باشند که امام بر این ملت افکند. شاخص‌های آن را رهبری فرمودند. حداقل هفت شاخص مهمش را فرمودند. یکیش همین بود.  

یکی از مهمترین شاخص‌های اسلام نابی که امام آورد ایمان به وعده الهی است این را توجه بفرمایید. یکی از بحثهای بسیار مهم امام این بود که اگر ملتی بتوانند به قدرت لایزال الهی وصل بشود شکست ناپذیر خواهد بود. دیگر کسی نمی‌تواند او را شکست بدهد. تمام هنر امام و یکی از بزرگترین هنرهای امام این بود که این هیبت و اسطوره و افسانه کدخدا را شکست. امام گفت ما باید به خدا اتکا کنیم نه کسانی که خودشان را کدخدای دنیا می‌دانند. این تعبیر امام بود.  عده‌ای می‌خواهند  تفکر مصالحه را به جای مبارزه القا کنند خیلی‌ها بودند در همین دوره‌های مختلف که می‌گفتند نمی‌شود. یک قدرتی است. نه این که آنها را قبول داشته باشند. می‌گفتند بالاخره این است. توی دنیا خیلی‌ها این فرمی هستند. شما می‌بینید در این مناسبات ظالمانه‌ای که در دنیا شکل گرفته خیلی‌ها نه این که قبول داشته باشند. می‌گویند آقا نمی‌شود. بالاخره دنیا همین است. امام ما این را شکست و این خاکریز را فتح کرد. نمی‌شود، نمی‌توانیم، اینها را پشت سر گذاشت. این آن عظمت امام ما بود. برای همین است که امروز تمام تلاش دشمن این است که این را از ملت ما بگیرد. تمام تلاششان این است که مانع این بشوند[۲۶خرداد۹۴].

اگر امام در سال آخر حیاتشان آن‌گونه فریاد می‌زنند که اسلام ناب در برابر اسلام امریکایی برای این بود که «قارونی»از خود قوم موسی پیدا نشود و همان را شکل دیگری بدهد و خروجی آن بشود اسلام امریکایی… کسی که این نوع نگاه را داشته باشد در بُعد خارجی می‌گوید حالا امریکا کاری هم کرد به ما که ضرری نمی‌رساند! یا اگر فلان جا فلان هزینه را هم کردیم ایرادی ندارد! قرار نیست ما هزینه بدهیم، قرار است منافع را بگیریم. در بُعد داخلی هم چنین نگاهی را دارد. کسی که نگاه خارجی‌اش آن باشد در داخل هم همین کار را می‌کند: «لازم نیست ما هزینه‌ها را بدهیم. بگذار عده‌ای بیشتر داشته باشند؛ ولو به ناحق؛ نه بر اساس کار، دانش و زحمت، بلکه بر اساس مناسبات غلط و رانت! » [۹اسفند۹۵].

این که حضرت امام در آن سالهای آخر عمر روی دو مفهوم بزرگ تأکید داشتند را باید درک کنیم. یکی «اسلام ناب»بود که برای ملت ما این حرکت را به ارمغان آورد و یکی «اسلام آمریکایی». برای دشمن مهمترین چیز این است که بتواند با اسلامهای بدلی جلوی این حرکت بزرگ و توفنده را بگیرد. با موساهای بدلی نگذارد موسی حقیقی و اصلی شکل بگیرد. آنها نگران این هستند. امروز آنها دو حرکت را شروع کرده‌اند. اسلام آمریکایی امروز دارد خودش را در دو قالب شکل می‌دهد. یکی این که تحت عنوان اسلام لیبرال اصل مبارزه را زیر سؤال ببرد. ملت را از اصل مبارزه منصرف بکند. هزینه‌های مبارزه را به رخ بکشاند و آن را بزرگنمایی بکند. آن برکات و آن فواید و آثار مثبتی را که امروز به خاطر مبارزه برای ملت ما حادث شده را کنار بگذارد. داشته‌های یک ملت را کنار بگذارد. به «انصراف از مبارزه»بکشاند. این کاری است که آنها می‌خواهند در تمام جهان اسلام شکل بدهند. شما می‌بینید که در کشورهای مختلف این بحث را دنبال می‌کنند. نکته دومی که اسلام آمریکایی امروز می‌خواهد دنبال بکند چه است؟ «انحراف در مبارزه». اگر نتوانست اصل مبارزه را متوقف کند، در مبارزه انحراف ایجاد بکند. تحت عنوان اسلام تکفیری. آن ظرفیت و استعدادی که در جهان اسلام شکل گرفته است، علیه امریکا و علیه صهیونیسم و علیه قدرتهای استکباری که آنها به خودشان اجازه می‌دهند به جای ملتها تصمیم بگیرند، آن مبارزه را به داخل جهان اسلام معطوف بکند [۱۶بهمن۹۳].

حرکت‌هایی که اندیشه‌های مارکسیستی شروع می‌کردند، به مثابه شجره خبیثه‌ای بودند که فقط چند صباحی می‌توانستند باشند. «و مثل کلمة خبیثه کشجرة خبیثة اذ اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار»
پایان
mdi-bookmarkدسته‌بندی: گفتمان
mdi-tag-multipleبرچسب‌ها: امام خمینی نامه امام به گورباچف شجره طیبه شجرهٔ خبیثه محمد مرسی انقلاب مصر حیات طیبه اندیشهٔ سیاسی لیبرالیسم
لینک کوتاهmdi-share-variantاشتراک‌گذاریmdi-printer
مطالب مشابه
سایر مطالب مرتبط را بخوانید
گفت‌وگو
دیدگاه خود را بیان کنید
انصراف ارسال دیدگاه
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.