مشروح سخنرانی دکتر جلیلی در یادواره شهید رضایی نژاد در استان ایلام
بسم الله الرحمن الرحیم
بیش از نیم قرن است که مردم ما یک حرکت بزرگ را شروع کردهاند؛ حرکتی که پاسخ به دعوت خدا و پیامبر است؛
«استجیبوا لله و لرسول اذا دعاکم لما یحییکم».
خداوند فرمود: «این دعوت را جواب بدهید تا یک حیات جدید بگیرید».
از سال چهل و دو، امام بزرگوار ما این پرچم را در دست گرفت تا به دعوت خدا و پیامبر پاسخ بگوید و مردم ما او را همراهی کردند. از همان ابتدا که این حرکت شروع شد، حرکتی نبود که تنها علیه یک حاکم مستبد باشد. هم امام ما و هم مردم ما این را میدانستند و هم طرف مقابل ما این را میدانست. اگر شما تاریخ را مرور کنید، میبینید در همان زمان وقتی کسانی را بهخاطر حضور در قیام پانزده خرداد دستگیر میکردند، از آنها تعهد میگرفتند که علیه اسرائیل حرف نزنند. چرا؟ آن قیام که حرکتی علیه نظام استبدادی شاه بود؛ پس چرا چنین تعهدی را از مبارزین میگرفتند و چنین فشاری را به آنها میآوردند؟ حضرت امام همان زمان در یکی از فرمایشاتشان، این نکته را بیان کردند که چه ارتباطی است بین حرکت ما و چنین تعهدی که به نفع اسرائیل میگیرند؟ دلیلش روشن است؛ آنها میدانستند این حرکت، حرکتی از جنس سایر مخالفتهایی که در جهان میشود نیست. جنس این حرکت متفاوت است. چرا متفاوت است؟
ضرورت واقعبینی در «واقعبینی در سیاست خارجی»
خیلیها بیان میکنند که وقتی شما درباره جهان صحبت میکنید، وقتی درباره سیاست خارجی صحبت میکنید، واقعبین باشید. یعنی چه که واقعبین باشید؟ عرض میکنم. بعضیها میگویند اصلاً سیاست خارجی جای آرمان نیست. بعضی دیگر میگویند سیاست خارجی اصلاً جای اندیشه نیست. باید از سیاستخارجی، ایدئولوژیزدایی کرد. من به آنها کاری ندارم. من به همان جملهای که خود آنها بیان میکنند که «در سیاست خارجی باید واقعیت را دید، باید واقعبین بود» میپردازم. این حرف درستی است؛ در سیاست خارجی، در رویارویی با کسانی که در مقام دشمنی و مقابله با شما قرار میگیرند، یکی از ضروریات و ابتداییترین مسائل این است که شما واقعیتها را ببینید. چشمتان را بر واقعیتها نبندید. اگر شما واقعبین نباشید و واقعیتها را نبینید، طبیعی است که نمیتوانید در یک رویارویی، موفقیت لازم را کسب کنید. واقعیتهای سیاست خارجه چیست؟ این یک بحث بسیار اساسی و مهم است.
همه شما امروز میدانید آنچه که امروز بر نظام بینالملل و جهان حاکم است مناسباتی است که مربوط به امروز نیست. سابقهی هفتاد ساله دارد اما تا امروز ادامه داشته است. این چه مناسباتی است؟ مناسباتیاست که برمبنایآن، چند قدرت به اتکای زور، به اتکای سلاح هستهای آمدهاند و مناسباتی را شکل دادند و گفتند فقط ما چند قدرت میتوانیم این امتیازات را داشته باشیم و دیگران نباید داشته باشند. گفتند ما باید امتیاز وتو داشته باشیم و دیگران نباید داشته باشند. به صراحت هم بیان کردند. در همین انپیتی، در ماده یک و دوی آن آمده است که این چند قدرت باید سلاح هستهای داشته باشند و دیگران نباید داشته باشند. این یک «واقعیت» است. و در سیاست خارجی باید این واقعیت را دید. مربوط به تاریخ و گذشته هم نیست. تا همین امروز ادامه داشته است. این چند قدرت بیان کردند که ما هستیم که تصمیم میگیریم در دنیا چه مناسباتی باید حاکم باشد. مبنای این مناسبات چیست؟ آیا عدالت است؟ آیا دمکراسی است؟ آیا حقوق بشر است؟ نه. هیچکدام از اینها ملاک و مبنا نیست. خودشان هم میدانند و بیان میکنند این نکته را. سئوال این است که چرا باید از همه دنیا فقط این چندتا کشور این امتیازات را داشته باشند؟ در پاسخ، همان منطق قدیمی استکبار را بیان میکنند:
«واستکبروا فیالارض بغیرالحق و قالوا من اشد منا القوه».
میگویند چون زور ما از همه بیشتر است باید حاکم باشیم! نمیگویند بر مبنای عدالت، نمیگویند بر مبنای حتی همان دمکراسی ادعایی خودشان. بر همین مبنا است که اگر اینها تصمیم بگیرند که کشوری را اشغال کنند، صدها هزار نفر انسان را بکشند و مجروح کنند، این اجازه را به خودشان میدهند. چرا؟ چون اگر آن کشور یا کسان دیگری بخواهند شکایت بکنند، باید به خود آنها شکایت بکنند و تازه اگر بقیه هم علیه او حکم دادند، او میتواند این را وتو بکند. دقت کنید که این مناسبات، مربوط به تاریخ نیست؛ دقیقاً همین امروز در دنیا جریان دارد. اگر آنها اراده کردند نسبت به موضوعی موضع بگیرند، میتوانند. مثلاً اگر جایی اتفاقی افتاد که معلوم هم نیست چه بوده است؛ یک نفر کشته شد یا نشد، اینها میتوانند بگویند صلح جهانی به خطر افتاد. حقوق انسانها نادیده گرفته شد. امنیت جهان به خطر افتاد. باید قطعنامه صادر بشود. اگر در همان شرایط در جایی دیگر صدها انسان و کودک مورد حمله قرار گرفتند از این خبرها نیست. آنها میگویند نه تنها صلح جهانی به خطر نیفتاده بلکه ما باید دفاع بکنیم و پشتیبانی بکنیم. آن هم پشتیبانی نظامی از کسانی که این جنایتها را انجام میدهند. اینها تاریخ نیست. موضوع همین امروز ما است. این است آن مناسباتی که بر جهان حاکم است.
حامیان جنایات غزه قابل اعتماد نیستند
از واقعبینی در سیاست خارجی حرف میزنند؛ درست است. حتماً باید این واقعیتها را دید. باید دید که آن موقع بر اساس این واقعیتها و بر اساس یک عقلانیت صحیح ببینیم میتوانیم به این نظام سلطه اعتماد بکنیم یا نه. آیا میتوانیم به کسانی که مدعی کدخدایی این جهان هستند اعتماد بکنیم یا نه؟ باید واقعیتها را دید. آن چه امروز در غزه میگذرد را باید دید. باید قدرتهایی را که به صراحت از صهیونیستها حمایت میکنند را دید. آن هم حمایت کامل نظامی! از چه حمایت میکنند؟ از کشتار کودکان. بر اساس این واقعیت آیا میتوان به آنها اعتماد کرد؟ کسی که کشتار صدها کودک را نادیده میگیرد و میگوید، ما از کسانی که این کار را انجام دادند حمایت میکنیم، آیا میتوان به یک توافق او و یک امضای او در یک موضوع اعتماد کرد؟ این یک واقعیت مهم است و باید این واقعیت را دید. جالب این است که کسانی که ابتداییترین اصول انسانی را نادیده میگیرند، همزمان با این کشتارهای فجیع و حمایتشان از آن، مثلاً از جمهوری اسلامی ایران میخواهند تعهد خودش را در فلان موضوع انجام بدهد و اعتمادسازی بکند! این است آن صحنه بینالمللی؛ این است آن واقعیتی که باید دید.
اینها در این واقعیت چه کردند؟ چه مسیری را دنبال کردند؟ چه چیزی در برابرشان بوده؟ شما شاهد هستید. در این فضایی که ساختند، کشورهایی بودند که حتی مورد هجمه اینها قرار گرفتند. من این را چند جا عرض کردهام. من چهارپنج سال پیش، سفری به ژاپن داشتم. میدانید که ژاپن، دوبار مورد حمله هستهای قرار گرفته. هم با نخستوزیر ژاپن، هم با وزیر خارجهاش و هم با یک خانمی که شاهد عینی بود از زمان بمباران هستهای ملاقات داشتم. یک پیرزنی بود که تا الآن مانده بود. هر سهی اینها در گفتگوهایی که من خودم با آنها داشتم بیان میکردند که «این حق ما بوده است. ما باید بمباران میشدیم». اینکه میگویم، چیزی نیست که درِ گوش من بگویند. شما یک جستجو در اینترنت بکنید، میبینید این اظهارات را دارند. یک واقعیت در سیاست خارجی این است که بر مبنای زور، یک نظام سلطه درست میشود، انحصاراتی را برای خودش ایجاد میکند، میخواهد خودش را کدخدای جهان معرفی بکند و می خواهد بقیه در برابرش سکوت کنند یا همراهی بکنند.
همین آقای نخست وزیر ژاپن که با ایشان ملاقات کردم بیان میکرد که حزب من بعد از شصت سال برای اولین بار رأی آورده. یکی از بحثهای ما هم این بوده است که به هر حال سال شصت و پنج سال از جنگ جهانی دوم میگذرد. دیگر بس است. ما به اندازه کافی با آمریکا اعتمادسازی کردیم. اینها پایگاههای نظامی را ترک بکنند. بعد بیان میکرد که اما اینها هنوز حاضر نشدهاند خواستهی ما را بپذیرند. من با این شعار وارد انتخابات شدم و حالا میبینم که نمیتوانم این کار را انجام بدهم و احتمالاً استعفا میکنم. بعد هم استعفا کرد. چند وقت بعد هم به عنوان یک نماینده مجلس به تهران آمد. من اینجا هم با او ملاقاتی داشتم. گفت نشد. نتوانستم کاری در مورد امریکاییها انجام بدهم.
مدعیان حقوق بشر، روی هیتلر را سفید کردهاند
آیا میتوان این واقعیت را نادیده گرفت؟ من کاملاً موافقم که باید واقعیتها را دید؛ اما نه آن گونه که آنها میخواهند. قبلاً کسانی مثل هیتلر و یا سایر جنایتکاران در قرنهای گذشته، این کارها را انجام میدادند، ادعایی هم نداشتند. میگفتند بله. مثلاً ما نژادپرست هستیم. جالب این است که قدرتهای امروز، همان رفتار و مناسبات ظالمانه را همین امروز تکرار میکنند و آنوقت ادعای حقوقبشر و دموکراسی هم دارند. طنز تلخ تاریخ معاصر ما این است که اینها با اینهمه جنایت، این ادعاها را هم دارند. شما در همین منطقهی ما میبینید کشورهایی که کمترین نسبت را با دمکراسی دارند متحد اینها هستند.
کشورهایی که در تاریخشان یک انتخابات نداشتهاند، متحد اینهایی میشوند که ادعای دمکراسی دارند! این طنز تلخ معاصر ماست. واقعیتهای اطراف ما اینها هستند. بله. باید در سیاست خارجی واقعبین بود. باید این واقعیتها را دید. در این زمینه، بحث فراوان است. هر کس که در برابر اینها بایستد باید سرکوب شود. به هر شکلی. این طور نیست که دنیا این چیزها را نبیند. کسانی هم بودند که ایستادند اما سرکوب شدند. یک زمان کسانی تحت عنوان اندیشههای چپ، یک زمان اندیشههای ناسیونالیستی و زمانی هم بحثهای دیگر. همین اخیراً شما دیدید. در منطقه ما بیداری اسلامی شکل گرفت اما توانستند بروند و مسیر حرکت آنها را منحرف بکنند و سرکوب کنند.
شهید رضایی نژاد ها محاسبات مستکبرین را بر هم زدند
نکتهای که میخواهم روی آن تاکید کنم این است که در این مناسبات است که ایران معنی پیدا میکند. در این مناسبات است که «شهید رضایینژاد» معنی پیدا میکند. چرا؟ چون اینها این مناسبات را قبول نکردند و این محاسبات را به هم زدند. چگونه؟ این بسیار اهمیت دارد. اینها فهمیدند که اگر شما بخواهید با این مناسبات مبارزه کنید، مبارزهتان در چارچوبی باید باشد که خودشان تعریف میکنند؛ اینگونه بود که مبارزات هم محکوم به شکست شد. کار بزرگ امام ما، کار بزرگ انقلاب ما، کار بزرگ شهدای ما این بود که اگر این مناسبات را برنتافتند، اگر به مبارزه با آن برخاستند، محاسبات آن را هم عوض کردند. مؤلفههای جدیدی را وارد این محاسبه کردند. این نبود که بگویند اگر کسی میخواهد بماند و پیشرفت بکند باید حتماً متکی به این کشور یا آن کشور باشد. این نگاه را عوض کردند. این که شما میبینید آن نویسنده آمریکایی که مشهور است، مقاله مینویسد و میگوید مشکل ما با ایران این است که این فقط با ما مبارزه نمیکند بلکه دارد به جهان نشان میدهد که میتوان مبارزه کرد و بدون امریکا پیشرفت کرد. این برای آنها نگرانکننده است.
خداباوری و مردمباوری؛ آنچه امام یادمان داد
این محاسبات چه بود؟ امام بزرگ ما همانگونه که به دعوت خدا و پیامبر پاسخ داد، مبنای قدرت را هم خداوند قرار داد. مبنایش را بر یک قدرت لایزال قرار داد؛
«حسبک الله و من اتبعک من المؤمنین».
خداباوری و مردمباوری. اگر این مناسبات وارد بشود حتماً آن طرف دیگر نمیتواند در محاسباتش یکهتازی بکند. این است که آن محاسبات را به هم میزند. اگر شما میبینید در بین بیش از صد و نود واحد سیاسی و کشوری که امروز در دنیا وجود دارد، هر روز نام ایران برده میشودع برای همین است. چرا همه فقط میگویند ایران؟ هر اتفاقی میافتد موضوعش ایران است. چون اینجا مؤلفههایی از قدرت وارد محاسبات شده که همه آن مناسبات را به هم زده. لذا آنها احساس خطر میکنند. اینجا کسی نیست که بگوید اگر او آمد و ما را بمباران کرد، حقمان بود؛ یک پیرزن هفتاد ساله نیست که بعد از سالها بگوید این حق ما بوده است. یک دختر چهار پنج ساله میگوید من میایستم. تو باطل هستی. این است فرق «آرمیتا» با آن دختر ژاپنی. این نکات است که محاسبات را عوض میکند. چگونه عوض میشود؟ این خیلی مهم است. تمام اهرم آنها چیست؟ ترساندن.
«ذلکم الشیطان یخوف اولیائه».
اینجا کسی نمیترسد.
«ان الذین قالوا ربناالله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه ان لاتخافوا و لاتحزنوا».
میگوید نترسید. چگونه نترسید؟ چون محاسباتش عوض میشود. محاسبات او این نیست که همه هستی، در انتهای همین میز است. او جهان دیگری را میبیند و محاسباتش بر مبنای آن عوض میشود. چرا؟ چون به او گفته میشود اگر تو در این راه جانت را هم از دست دادی، این از نوع مردن نیست.
«ولا تحسبنالذین قتلوا فیسبیلالله امواتا».
میگوید این را در محاسبهات نیاور که اگر شما نترسیدی و ایستادی و مقاومت کردی و جانت را هم در این راه دادی، نمردهای. خب این محاسبات را عوض میکند. این است که آنها را زمینگیر میکند. تنها نمیگوید نگویید مرده نیست
«و لا تقولوا لمن یقتل»
میگوید حتی این حساب را هم نکن. این را در محاسبهات داشته باش
«و لا تحسبن الذین قتلوا».
این پیام است که محاسبات را عوض میکند. آن موقع اگر شما در اینجا برای شهدای عزیز و برای رضایینژاد جلسه میگیرید، او هم به صراحت قرآن به شما پیام میدهد که
«یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم ان لاخوف علیهم و لا یحزنون»
او هم پیام میدهد؛ پیام بشارت، پیام امید. این پیام امید چیست؟ اصلاً جامعه چه وقت میتواند امید داشته باشد؟ وقتی که نترسد و نگران نباشد. لاخوف علیهم و لایحزنون. این صراحت قرآن است. پیام شهدا به ما است. برای همین است که آنها نگران هستند که این مناسبات تغییر میکند. آن موقع میبینند که اینگونه نیست که اگر آمده و این انحصارات را ایجاد کرده و این وضعیت را بر جهان حاکم کرده، کسی در مقابلش نایستد. امروز کسی در مقابلش ایستاده که فقط مقاومت نمیکند، پیشرفت هم میکند. اندیشهاش را تنها محقق نمیکند، موفق هم میکند. این است که او را نگران میکند. آن وقت شما میبینید که حاضر است تمام حیثیت خودش را زیر پا بگذارد برای اینکه جلوی این تفکر بایستد. قدرتهایی که سالها شعار مبارزه با تروریسمشان گوش فلک را کر میکرد، یک دفعه میگویند نه. این از آن جنس نیست. ولو شده باید با ترور اجازه نداد رضایینژادها رشد و پیشرفت کنند. ترور هم میکند.
قاتلین شهدای غزه و داریوشرضایینژاد، یکی هستند
جالب این است که در این مناسبات، آن چیزی که آنها را نگران میکند، این است که اینجا فقط ایلام نیست که مقاومت میکند. فقط مهران نیست که با این اندیشه آزاد میشود. به دنبال مهران لبنان هم آزاد میشود. فقط ایلام نیست که مقاومت میکند. این تکثیر میشود و غزه هم مقاومت میکند. لذا شما میبینید که قاتلین شهدای غزه و رضایینژاد یکی هستند؛ همانهایی که از این اندیشه و از این تمدن احساس نگرانی میکنند. آنها از این نگران هستند اما نکتهاش این است که اگر اینجا میآید چنین عزیزی را ترور میکند، آنجا میرود کودکان بیگناه را بمباران میکند؛ و هر دو از سر استیصال است. یعنی از سر یأس و احساس شکست. چرا؟ چون در برابرشان یک قدرت جدید شکل گرفته. یک ذخیره جدید ظهور پیدا کرده. یک استعداد جدید، یک آزادگی جدید، یک شجاعت جدید شکل پیدا کرده. تبلور آن کیست؟ «شهید داریوش رضایینژاد».
طبیعی است که آنها باید بیایند و این مقاومت را درهم بشکنند. یک چیز جدید هم نیست. همه فرعونها، همه مستکبرین دنبال این بودند که کودک مقاومت نتواند پا بگیرد. چه در ایلام، چه در غزه، آنها میخواستند موسای مقاومت را اصلاً نگذارند متولد بشود اما شما دیدید که متولد شد. از همین بمبارانهای ایلام، از همین سیصد و هفتاد بار بمباران و هدف قرار دادن ایلام چه درآمد؟ رضایینژاد متولد شد. این حاصلش بود. آن موسای مقاومتی که آنها میخواستند نگذارند به دنیا بیاید شکل پیدا میکند و تکثیر میشود. همچنان که انشاءالله از همین هجمههای وحشیانهای که اینها امروز دارند در غزه انجام میدهند، رضایینژادها و موساهای مقاومت جدید در خواهد آمد. این طور نیست که آنها بتوانند حرکت بکنند. آنها میفهمند. این که شما میبینید همه اینها جمع شدهاند و تمام دغدغه چند قدرت این است که مقاومت غزه را درهم بشکنند، نشانهی مسئلهی مهمی است.
میگویی دو هزار نفر کشته شدهاند؛ اما اثری ندارد و برای آنها دغدغه نیست. اینها موضوع امنیت جهانی نیست؛ اما چندتا سانتریفیوژ، آن هم زیر نظر بازرسان و دوربینهای آژانس، تبدیل میشود به دغدغه. چرا؟ چرا این احساس را دارند؟ یعنی واقعاً این طوری است؟ مثلاً چندتا سانتریفیوژ این قدر مهم است؟ اینها میدانند که مسئله، این چندتا سانتریفیوژ نیست. آنها بیش از این که نگران غنیسازی اورانیوم باشند، نگران غنیسازی نیروهایی مثل شهید رضایینژاد هستند. نیرویی که نمیترسد و میایستد؛
«قالوا ربناالله ثم استقاموا».
این که مقام معظم رهبری در همین ملاقات اخیرشان با کارگزاران نظام فرمودند که مواظب باشید؛ ما امروز در یک پیچ تاریخی هستیم و نباید دچار اشتباه محاسباتی بشویم. این یعنی چه؟ در این پیچ تاریخی است که تمام کسانی که هفتاد سال مناسبات ظالمانهای را بر جهان حاکم کرده بودند و امروز هم میخواهند دنبال کنند، در برابرشان یک مقاومتی را میبینند که به اذعان خودشان، این مقاومت دارد روز به روز قویتر میشود. این کودک مقاومت، این موسای مقاومت امروز یک جوان تنومند شده. این نهالی که آنها میخواستند کاشته نشود، امروز یک درخت تنومند شده. یک شجره طیبه شده.
«اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها کل حین باذن ربها».
این تازه اول ثمراتش است. میبینند فقط این نیست که پیروز میشود، جنگ سی و سه روزه پیروز میشود، جنگ بیست و دو روزه پیروز میشود، هشت روزه پیروز میشود؛ میبینند که این تفکر دارد مناسبات را عوض میکند. محاسبات جدیدی را وارد فضای دنیا میکند. دیگر او چه کار میتواند بکند؟ در یک باریکه غزه، در یک مکان محدود، هر آنچه جنگافزار دارد میریزد اما نتیجه چیست؟ هیچ. چون محاسبات عوض شده است. میبینی مادر، کودک شهیدش را دستش میگیرد و میگوید
«حسبنا الله و نعم الوکیل».
محاسبهی این مادر عوض شده است. نمیآید بر مبنای آن زن ژاپنی قربانی هیروشیما محاسبه کند که بگوید نه. ما حقمان بود. باید میزدند تا صلح بشود! میگوید «حسبنا الله و نعم الوکیل». این یعنی وارد کردن مناسبات و مولفههای جدید در این محاسبات.
فراموشاندن، دنبالهی ترساندن
اگر ما برای یادآوری چنین حماسههایی، همت میگماریم بر این مبنا است. یکی از بحثهایی که قدرتها در کنار ترساندن دنبال میکنند، فراموشاندن است. این که شما مؤلفههای قدرت خودت را فراموش کنی. آنچه که باعث موفقیت و پیشرفت شما شده است، آن را فراموش کنید. او میخواهد شما اینها را از یاد ببرید. به جای آن ترس را القا کند. یعنی اگر
«ذلکم الشیطان یخوف اولیائه»،
میخواهد با ترساندن مانع بشود، نقطه مقابل آن، پیام شهدای بزرگواری مثل شهید رضایینژاد است. پیامی که به صراحت قرآن، یستبشرون، پیام امید است. بشارت است.
«بالذین لم یلحقوا بهم»
که چی؟ که نترسید. نگران نباشید. اگر آنها میخواهند با فراموش کردن این بحثها اینها را به فراموشی بسپارند، این جلسات اهمیت راهبردی پیدا میکنند. این نشان میدهد که اتفاقاً ملت ما میداند نقاط قوتش چیست و چگونه میتواند باز هم این موفقیتها را تکرار بکند و این موفقیتها را پیش ببرد.
وجه تمایز ملت ما: هم مقاومت، هم پیشرفت
آن چه که ملت ما را متمایز کرده فقط مقاومت نیست، پیشرفت است. این که به حداقلها اکتفا نمیکند. به قلهها نگاه میکند. این نیست که بگوید حالا به یک حداقلهایی قانع بشویم. حالا بقیهاش را هم مناسبات جهانی که دست ما نیست، تنظیم میکنند. لذا شما میبینید تمام آنها جمع میشوند و بالاجماع از شاه حمایت میکنند. ملتی اراده میکند که شاه برود و شاه میرود. تمام آنها جمع میشوند و از صدام حمایت میکنند، نه فقط یک حمایت لفظی. حمایت در عالیترین شکل؛ یکی هواپیما میدهد. یکی موشک میدهد. یکی سلاح شیمیایی میدهد. اینها را که دیگر در و دیوار ایلام شهادت میدهد. اما چرا موفق نمیشوند؟ ما در همین گفتگوهای پنج به علاوه یک، دو سال پیش در بغداد، من این را به آنها گفتم. گفتم صدام که با ما نمیجنگید. این شما بودید که میجنگیدید. همه حمایتها را میکردید و بعداً هم اعتراف کردید. اسناد آن را هم خودتان منتشر کردید. صدام کجاست؟ ما امروز داریم در کاخ صدام با شما گفتگو میکنیم. چرا؟ چون ملت ما این محاسبات را عوض کرد. تمام آنها جمع میشوند که شما هستهای نشوید اما چرا شما هستهای میشوید؟ چون امثال شهید رضایینژاد هستند که نه تطمیع میشوند و نه تهدید. این را بخوانید. از قول همسر بزرگوار ایشان و دوستانی که با ایشان بودند. ایشان بارها هم هدف تطمیع قرار میگرفت و هم هدف تهدید. اما
«الذین قالوا ربناالله ثم استقاموا».
این افتخار را برای یک ملت میآورند که تمام قدرتها جمع میشوند که شما هستهای نشوید، بعد شما هستهای میشوید. این مرهون چه کاری است؟ مرهون این اندیشه است. در یکی از همین گفتگوها زمانی که ما به سوخت بیست درصد نیاز داشتیم ـ میدانید که هشتصد و پنجاه هزار بیمار در کشور ما احتیاج به داروهایی دارند که ساخت آن داروها احتیاج به سوخت بیست درصد دارد ـ وقتی که این مطرح شد که ما عضو آژانس هستیم، تکالیفی داریم و حقوقی هم داریم. چون تکالیفمان را انجام میدهیم، باید از حقوقمان هم استفاده بکنیم. باید این سوخت را داشته باشیم. حتی میخواستیم سوخت را بخریم. آنها احساس کردند که پس حتماً چیز خوبی است که این را به یک اهرم فشار علیه کشور تبدیل کنند. همین کسانی که ادعای حقوق بشر دارند، احساس میکردند هشتصد و پنجاه هزار بیمار اهرم فشار خوبی است. شروع کردند به شرط و شروط گذاشتن که اگر این را میخواهید، باید این مطالبات نابجا و نا بهحق را انجام بدهید تا آن سوخت را در اختیار شما قرار بدهیم. یعنی ما هستیم که تعیین میکنیم چه داشته باشید و چه نداشته باشید. یک تفکر استکباری که به آن لعاب دادهاند.
حقیقت لیبرالیسم
شما اندیشههای این آقای «جان لاک» را در کتابهایش بخوانید. به او پدر لیبرالیسم میگویند. دو رساله حکومتاش این است؛ میگوید این که شما بخواهید کسانی خارج از محیط ما برای خودشان نیاز تعریف بکنند، این طور نیست. این که اینها میگویند باید نیازهای عملی تعریف بشود، بر این مبنای استکباری است ولو ظاهر تفکرش لیبرالی است. در حقیقت تفکر لیبرالی است که دارد این را انجام میدهد. امروز یکی از بحثهای بسیار اساسی این است. تمام این دولتهایی که امروز دارند از رژیم صهیونیستی و این کشتارها حمایت میکنند چه دولتهایی هستند؟ دولتهایی که با افتخار ادعا میکنند مبتنی بر اندیشه لیبرال دمکراسی هستند.
این در حقیقت یک تیر خلاص به این اندیشه است. یک رسوایی بزرگ برای لیبرال دمکراسی است که رژیمهای منتسب به او، امروز رفتارشان این است. این اندیشه است که میآید و شکل میگیرد. آنها هستند که بر مبنای همین اندیشه ولو با لعاب آزادی و با لعاب فلان میگویند، ما باید تعیین تکلیف بکنیم اما یک ملتی در برابر آنها میایستد. شهدای بزرگواری مثل رضایینژاد، احمدی روشن، علیمحمدی و به خصوص در موضوع بیست درصد، امثال شهید شهریاری پیدا میشوند و میگویند ما خودمان انجام میدهیم و این کار را انجام میدهند. طوری میشود که او به بهانه سوخت بیست درصد نه تنها نمیتواند خواستههای نابهحق خودش را به شما تحمیل بکند بلکه موجب میشود عقبنشینی بکند و بگوید خیلی خب، حالا عوض سه درصد بیاییم راجع به بیست درصد با هم گفتگو کنیم. قدرتی که تولید میشود از این اندیشه است. من میخواهم این را عرض کنم که واقعیت سیاست خارجی را باید دید.
اولش هم عرض کردم اما آنها چرا میگویند باید در سیاست خارجی آرمانزدایی کرد؟ چرا میگویند باید در سیاست خارجی ایدئولوژیزدایی کرد؟ چون آنها میدانند از کجا لطمه خوردهاند. چون میدانند اگر آرمان و اندیشهای باشد که این واقعیتها را خوب بشناسد و خوب بتواند در برابر آنها بایستد، آنها دیگر آیندهای نخواهند داشت. این که رهبری میفرمایند مواظب باشید دچار اشتباه محاسباتی نشوید، به این معنی است که نقاط قوت خودمان را از دست ندهیم. اینها آن نقاط قوت و عزت ملت ماست که توانسته است این موفقیتها را بیاورد. این پیروزیها را بیاورد. نه تنها برای ما بلکه برای منطقه و برای جهان. نشان داده که میتوان ایستاد، مقاومت کرد، پیروز شد و پیشرفت کرد. به حداقلها اکتفا نکرد و به قلهها نگاه کرد. اینها اینجا اهمیت پیدا میکند. انشاءالله همه ما بتوانیم این میراث بزرگ، اندیشه امام راحل را حفظ کنیم. اگر ما یک روزی آیه قرآن را میخواندیم و به عنوان یک باور برای ما بود، امروز این آیات، تجربه ماست که
«استجیبوا لله و لرسول اذا دعاکم لما یحییکم».
ملت ما امروز این را تجربه کرده که اگر دعوت خدا و رسول را پاسخ بگوید حیات جدید پیدا میکند و این حیات را پیدا کرد. انشاءالله همه ما بتوانیم به این اندیشه و به این آرمان وفادار باشیم و این مسیر را با قدرت و صلابت ادامه بدهیم و این یادگاری که توسط شهدای بزرگوار ما، امام بزرگ ما در سایه نعمت ولایت و رهبری که در طول تاریخ کشور ما این افتخار بیسابقه بوده است، به وجود آمده را حفظ کنیم و با قدرت و صلابت این مسیر را ادامه بدهیم و میراثدار خوبی برای همه شهدا به خصوص شهید بزرگوار رضایینژاد باشیم.
