به گزارش ستاد مردمی حیات طیبه پس از انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم شهریور ماه سال 84 در نشریه سوره مقاله ای چاپ شد باعنوان منطق درونی سیاست خارجی. بازخوانی این مقاله در شرایط کنونی که نویسنده مقاله دبیر شورایعالی امنیت ملی می باشد خالی از لطف نیست. متن کامل مقاله چاپ شده به قلم دکتر سعید جلیلی در شماره 19 نشریه سوره بدین شرح است:اندیشه سیاسی منطبق بر یک بنیان معرفت شناختی است
ساحت سياست مبتني بر نظر است و رفتار سياسي نميتواند جدا از انديشه سياسي باشد. طبيعي است كه هر ميزان، مباني نظري از انسجام منطقي بيشتري برخوردار باشد، عمل سياسي استوارتر و منطقيتر جلوه ميكند اگر انسجام منطقي نداشته باشد، رفتار سياسي، سيال و ناهمگون خواهد بود. اگر ميخواهيد به انديشه سياسي وارد بشويد و نظريهپردازي كنيد بايد تكليف خودتان را در مباحث هستيشناسي (آنتولوژي) معرفتشناسي (اپيستمولوژی)، فرجامشناسي (تله ئولوژي) و انسانشناسي (آنتروپولوژی) مشخص و روشن كرده باشيد. اينها بخشنامه نيست كه يكي بپذيرد و ديگري نپذيرد. يك اقتضاي منطقي است. اگر در اين پايهها نگاه ناقص و ناهمگون داشته باشيد، نميتوانيد به يك انديشه منسجم سياسي برسيد و بسياري از حركتهاي كاريكاتورگونهاي كه بعضاً در رفتارهاي سياسي ما وجود دارد و چرخشهاي 180 درجهاي كه در رفتار بعضي بازيگران سياسي مشاهده ميكنيم، ناشي از اين واقعيت است. چون پايههاي اساسي براي انديشهاش نگذاشته است به راحتي تغيير ميكند و نه تنها افراد بلكه احزاب، دربارة يك موضوع سياسي بدون اينكه تحول خاصي اتفاق افتاده باشد بعد از مدتي، ديدگاههاي تا 180 درجه متفاوت پيدا ميكنند. در جامعهشناسي سياسي ايران به خصوص در اين بيست يا بيست و پنج سال اخير چنين آسيبهايي را در عرصه عمل سياسي مشاهده ميكنيم علت ناهمگوني انديشه سياسي، اين است كه بسياري افرادي كه وارد عرصه سياست ميشوند نميدانند موضع و حرفشان بر چه مبنايي است و آيا اين مبنا منطقاً پيامد ديگري هم دارد يا نه. جدا از اين كه شما يك انديشة سياسي يا رويكرد هستيشناسي، معرفتشناسي، فرجامشناسي و انسانشناسياش را قبول داشته باشيد يا نداشته باشيد حداقلش اين است كه اجزاء آن ديدگاه باهم همخواني داشته باشد. در مقايسه دو انديشمند غربي ميبينيد كه پايههاي مشترك دارند. نگاه هستيشناسانه، معرفتشناسانه، فرجامشناسانهشان يكي است و در يك موضوع باهم به اختلاف ميرسند مثلاً در موضوع انسانشناسي يكي ميگويد انسان در عرصه اجتماع، گرگ است و چنين توصيفي دربارة انسان دارد و يكي ديگر خوشبين است. يك اختلاف در يك پايه باعث ميشود كه اينها دو ديدگاه مختلف راجع به مسايل بعدي سياسي داشته باشند و اين اختلافات هم منطقي است. يعني يكي راجع به دولت به نظريه ماشين زور ميرسد و ديگري به نظرية قرارداد اجتماعي ميرسد. آن ميگويد كه اگر من به انسان به عنوان گرگ انسان نگاه ميكنم دولت بايد حاضر باشد تا گرگها همديگر را ندرند. آن يكي ميگويد نه. اين اختلاف يك اختلاف منطقي است جدا از اينكه اصلاً اين حرفها درست است يا غلط. اما حداقل يك انسجامي را در بحثها مشاهده ميكنيد. عدم انسجام در انديشة سياسي پيامدهاي عيني هم دارد چرا در ايران حزب شكل نميگيرد؟ چون اصلاً ساختار حزب براي اين است كه افراد را دور هم جمع كند تا رفتار مشترك داشته باشند،و لازمهاش اين است كه مباني مشترك، ديدگاه مشترك، اصول و اهداف مشترك داشته باشند. خوب شما ميخواهيد بدون اينها حزب درست كنيد و يك عده را دور هم جمع كنيد. طبيعي است كه حزب شكل نميگيرد. حزب بر چه اساس و مبنايي ميخواهد افراد را دور هم جمع كند. اين هواداري كه ميخواهد درون حزب بيايد نميتواند شاهد باشد امروز حزب يك موضعي دارد و فردا دقيقاً برعكسش را دارد. خوب خواه ناخواه اين باعث از هم پاشيدگي تشكيلاتشان ميشود. لذاست كه ميگويند احزاب در ايران يك شبه است،زود ميآيد و زود ميرود. بله. چون چيزي كه افراد را دور هم جمع كرده است، منافع مشترك مقطعي است كه باعث ميشود يك عدهاي جمع شوند و يك عده هم جدا شوند و به همان دليل هم به محض اينكه منافع مقطعي از بين ميرود آن چيزي كه باعث انسجام و همبستگي اينها ميشود، از هم ميگسلد.
رفتار سیاسی بر پایه تعریف یک الگو شکل می گیرديكي ديگر از بحثهاي مهم درانديشه سياسي آن است كه اصولاً تجويز در انديشه سياسي بر چه اساسي شكل ميگيرد؟ جدا از توصيفاتي كه در هستيشناسي و معرفتشناسي و روششناسي ارايه ميشود، تجويزها براساس چيست؟ تجويز معمولاً براساس يك مدل آرماني است كه وعده ميدهد اگر اين انديشه محقق شود، شما را به چنين مدلي ميرساند. اگر هيچ چشماندازي از آن مدل نداشته باشيد، اقتضاي طبيعياش اين است كه حركت شما، حركتي گنگ و كور خواهد بود و نميداند به چه سمتي حركت ميكند، آن مدينة فاضلهاي كه در نظر داريد چيست؟ جدا از اينكه صد درصد محقق شود يا شصت درصد يا پنجاه درصد. مثلاً انديشة ماركسيستي ميگويد جامعه را به سمت جامعة بيطبقه هدايت ميكنم، در يك انديشه ديگر ميگويد به سمتي كه دولت نباشد. در انديشه سياسي. مدل شما چيست و به چه سمتي ميخواهيد حركت كنيد؟ و بعد هم چقدر كارآمد و ممكن است؟ آيا اين مدل به لحاظ وقوع امكان دارد يا ندارد يا مدلي خيالي و به اصطلاح اتوپيايي است. بنابراين شما نميتوانيد يك دفعه بدون اينكه تكليفتان را با اين مقولات يعني مباني و مدل آرماني مشخص كنيد بگوييد كه دولت بايد اينجا اينطوري باشد يا آن طوري. مثلاً نظارت استصوابي بايد باشد يا نباشد. فلان موضوع بايد باشد يا نباشد. شما نميتوانيد انتزاعي وارد نظريههابز بشويد كه چرا وي در مورد دولت معتقد است ماشين زور يا آقاي لاك چرا نظريه قرارداد اجتماعي داريد؟ اين درست است يا آن غلط است؟ هركدام از ديدگاهها مبتني بر آن مباني كه پذيرفته، مدل ارائه كرده است. سياست خارجي هم مستثني از اين بحث نيست. يعني شما يك دفعه نميتوانيد بگوييد كه در سياست خارجي ميخواهم سياست الف را داشته باشم يا سياست ب را. بايد ابتدا آن انديشة خاص خودتان را داشته باشيد و دنبالش كنيد.
ایدوئولوژی زدایی، اصول زدایی، آرمان زدایی از سیاست خارجی نشدنی استبعضي ميگويند كه سياست يا سياست خارجي، عرصة ايدئولوژيزدايي است. من اين حرف را نميفهمم. ميتوانيم بگوييم كه در عرصه سياست خارجي چون اين ديدگاه را دارم معتقدم اين انديشه نبايد باشد، اين انديشه جواب نميدهد و انديشة ديگري باشد. اما آيا ميشود كه عرصه سياست را از انديشه خالي كرد؟ اين را نه در رفتارهاي دولتهاي ديگر و نه در مباحث آنها نميبينيد. در اين چهار سال سياست امور خارجه آمريكا را نگاه كنيد. يك بخشي به نام Policy Planning Staff «كه مسؤلش تا همين اواخر آقاي ريچاردهاوس بود و اصلاً برژنيسكي اين مركز را تأسيس كرده است كار اصلي اين سازمان آميختگي عمل و انديشه است؛انديشه را با عمل در هم بياميزد و به منطقه ظهور بياورد. مگر ميشود شما عرصه سياست را از انديشه خالي كنيد؟ كه بعد به تبع آن عرصه سياست خارجي را از انديشه خالي كنيد. اين در كجاي دنيا عمل شده است؟! بعضي ميگويند: «اصولزدايي از سياست خارجي»؛ اين را من متوجه نميشوم. شما هر دولت غربي را هم نگاه كنيد ميگويد كه اصول سياست خارجي من اينست. چيزي كه در عرصه سياست خارجي شما اصل گذاشته ميشود. ميتوانيم بگوييم كه اين اصل غلط است و آن اصل درست. اما نميتوانيم كلاً اصلزدايي كنيم. آرمانزدايي هم مشابه همين مسأله است. شما نطق تحليف و ديگر نطقهاي بوش را نگاه كنيد. از «آرمانهاي» ملت آمريكا صحبت ميكند، بعضيها ميگويند اين بوش هم مثل شما ايدئولوژيك است، همهشان اينطوري نيستند! سخنراني خانم آلبرايت وكلينتون را گوش كنيد،اهداف در سياست خارجي را چقدر تكرار ميكنند، بسط دموكراسي، گسترش بازار آزاد و...، چون اينها اهداف و آرمانهايشان در عرصه سياست خارجي است و بدون اين مباحث، و اين عقبة انديشهاي و آرماني آن رفتار سياسي را نميتوانيد تحليل كنيد، بنابراين ورود بدون اصول و انديشه و آرمان به عرصه سياست خارجي بيمعناست. و چنين سياستي يك شير بييال و دم و شكم است كه از آن هيچ دستاوردي نميشود انتظار داشت. انديشه در حوزة سياست بايد اجرايي شود و لازمة عمل باور است. يعني اگر شما چيزي را به عنوان هدف و اصل و راهبرد باور نداشته باشيد طبيعي است كه در عمل شما تأثير خواهد گذاشت. يعني نميتوانيد خوب عمل كنيد.
در بحث حقوق بشر و حقوق زن ما مدعی هستیم نه متهمبه عنوان نمونه يكي از چالشهايي كه در عرصه سياست خارجي مطرح است مسئله حقوق بشر است. و اگر شما باور نداشته باشيد كه نگاهتان به انسان نگاه درستي است و تجويزي كه براي انسان ميكنيد تجويز درستي است، حقوقي كه براي انسان قائل هستي حقوق درستي است، طبيعتاً در چالش راجع به حقوق بشر خودت در اول كار دچار تزلزل خواهي شد. ولي اگر باور داشته باشيد كه نه تنها درست است بلكه انسانشناسي و معرفتشناسي ما مباني كاملتري هم دارد، آن موقع دچار تزلزل در بحث حقوق بشر نميشويم. بلكه مدعي حقوق بشر ميشويم. اگر اين نباشد، در بسياري از بحثها كه شما بايد مدعي باشيد در موضع متهم قرار خواهيد گرفت و چرا بعضي بحثها براي سياست خارجي ما تبديل به چالش شده است؟ بعضي بحثهاست كه شما بايد مدعي باشي نه متهم. در بحث زن، مشاركت زن چه در عرصه اجتماعي و چه در عرصه سياسي و عرصههاي ديگر. اگر غرب كمتر از صد سال است براي خانمها حق رأي قائل شده و آن هم با كلي بحث، در تاریخ شما در 1400 سال پيش در مهمترين موضوعات سياسي مثل جنگ،در كنار مردها، خانمها بيعت ميكنند. نه تنها حق قائل ميشوي بلكه مدعي هستي و حرف داري. ولي وقتي آن بحثها را جدي نگيريد، وقتي كارگزار سياست خارجي شما در خط مقدم باور نداشته باشد و جدي نباشد،عوض حضوري فعال، حضوري منفعل خواهد داشت. عوض اينكه در موضع مدعي باشد در موضع متهم خواهد نشست. حداكثر هنرش اين خواهد بود كه بتواند از خودش دفاع كند. وكيل بگيرد تا از او دفاع كند، نه اينكه خودش مدعيالعموم باشد، نه اينكه ديدگاه خودش را در آن بحثها مطرح كند. اگر انديشه درست شكل بگيرد آن وقت مفهوم تروريزم دقيقاً تعريف خاص خودش را دارد، و الزاماً اينگونه نيست كه شما به مفهومي متعهد باشيد كه ديگران از تروريزم ارائه ميكنند. ميتوانيد تعريف خودتان را داشته باشيد و بعد آن موقع ببينيد در اين موضوع شما بايد در موضع متهم باشيد يا در موضع مدعي باشيد. قرباني تروريزم هستيد يا حامي تروريزم؟ وقتي اين مباني را نداشته باشد، امروز شديداً مقابل آمريكاست فردا ميشود طرفدار آمريكا. تا ديروز طرفدار بوده، امروز ميشود مخالف. البته انديشه را يك چيز خشك و متحجر حساب نكنيد. باز از اقتضائات غناي انديشه، پويايي و تحول است اما انطباق با شرايط زمان و مكان يك بحث است و فقدان مباني، انديشه، اهداف و اصول يك بحث ديگر است.
باید در عمل ثابت کرد که رویکرد دینی پاسخگوی نیازهای جامعه است
در يك رقابت طيفها و جريانات با مباني فكري مختلف جدا از اينكه هر انديشه چقدر منطق داشت، منسجم بود، كاريكاتوري بود يا نبود بالاخره رقابتي صورت گرفت و يك رويكرد، منتخب مردم واقع شد. براساس انتخابات كسي كه اكثريت رأي را بياورد انتخاب ميشود. اين رويكرد منتخب مردم ويژگي خاصي داشت. يكي اين بود كه در آن انديشهاي كه ارائه ميكرد دچار يك سري نوسانات، اعوجاجات و حركات كاريكاتورگونه نبود. يعني منطق و انسجام خوبي داشت. و جدا از اينكه قبولش داشته باشيم يا نداشته باشيم موافقين و مخالفين قبول دارند كه بازي نكرد. يك رويكرد خالصي از آن مباني و ديدگاهي كه داشت ارائه كرد تحت عنوان «انديشه ديني». آن كساني كه مدعي اسلاميت هستند، خوب اين شخص ميآيد خيلي خالص ميگويد كه من اين انديشه را اين طوري ميخواهم اجرا كنم، آنهايي كه مدعي دموكراسي هستند چه اين انديشه را قبول داشته باشند و چه نداشته باشند مورد انتخاب جمهور واقع شده است. و بايد به آن احترام گذاشت. اما تحقق اين رويكرد در عرصة سياست دو شرط دارد يكي اينكه بايد مباني نظرياش، نگاهش به موضوعات از جمله سياست خارجي روشن باشد و دوم در عرصه عمل اين را به عينيت برساند. چون اين بحث را تحت عنوان گفتمان «حيات طيبه» قبلاً مفصل بحث كردهام، تكرار نميكنم. انديشه ديني در پايه تئولوژي يا فرجامشناسي، معتقد است مدل مطلوب مدلي است مربوط به حيات همين دنيا. و به جز نيك فرجامي در آخرت، براي حيات دنيا و نيكفرجامي در دنيا حرف دارد. زندگي گوارا و دوستداشتني در همين دنيا كه در قرآن از آن به «حيات طيبه» تعبير ميشود. «من عمل صالحاً من ذكر اوانثي و هو مؤمن فلنحيينه حياه طيبه». و مدل تجويزي انديشه ديني به سوي اين حيات است. يعني تمام تجويزات انديشه ديني شما را به اين سمت ميبرد كه اين مدل را پياده كند و معتقد است كه ممكن خواهد بود. ولي دو مؤلفه عمده برايش ذكر ميكند:ايمان و عمل صالح. جامعة ديني به آن مدينه فاضله و حيات مطلوب خود صرفاً با مباني نظري و نظريهپردازي نميرسد، اگر در كنارش عمل عينيت پيدا نكند،اصلاً انقلاب اسلامي بر اين مبنا صورت گرفت كه دين مدعي است و حرف دارد و ميتواند نيك فرجامي در همين دنيا بياورد. و اين كارآمدي خودش را در برخي عرصهها مانند دفاع مقدس و تفكر بسيجي نشان داد و البته در بعضي مقاطع دچار وقفه و سكون شد و امروز فرصت دوباره پيدا شده است. و بايد كارآمدي خودش را نشان بدهد، اين دو شرط مهم دارد يك باور داشتن به اين مقولات، يعني باور داشتن به اينكه در عرصه سياست، سياست خارجي، اقتصاد و... اين مباني با اين رويكردها، اين اقتضائات و اين نتايج را دارد. و شرط دوم هم عمل و التزام به اين باورهاست.
در سیاست خارجی هرجا دچار مشکل شدیم صورت مساله را پاک کردیميكي از آسيبهايي كه در عرصه سياست خارجي داشتيم اين بود كه هرجا دچار مشكلي ميشديم، كه ناتوان در حلش بوديم، خيلي راحت اصول را هزينه ميكرديم. يعني به جاي اينكه ابتكار، خلاقيت، هوشمندي و ظرفيتها را به كار بگيريم صورت مسأله را پاك ميكرديم. اين كه هنر نشد كه شما هر جا گير كنيد يكي از اهداف و اصول را حذف كنيد. و مسائل را به جاي اينكه حل كنيم منحل كنيم! اين كه هوشمندي نميخواهد. هركسي را بگذاريم اين كار را ميتواند بكند. شما حداقل مبتني بر همان نگاهي كه بقيه دارند عمل كنيد. ديپلماسي قوي چيست؟ اين است كه شما از ظرفيتها و فرصتهايي كه برايت به وجود ميآيد، بتواني بيشترين استفاده را بكني، اگر كمتر از آن استفاده كني يعني ديپلماسيات ضعيف است. ما يكي از اشكالاتي كه امروز داريم اين است كه در عرصة بينالملل نتوانستيم مبتني بر آن مؤلفههاي قدرت خودمان، تأثيرگذار باشيم، اينكههانتينگتون در ردهبندي كشورهاي دنيا، ايران را در تراز دوم قرار ميدهدهانتينگتون كه ديگر معتقد به اين نظام نيست مبتني بر يك پارادايم و مؤلفههايي اين ديدگاه را ارائه ميكند. حتماً يك نقاط قوتي در شما ديده است كه ايران را جزو 9 كشور رده دوم در بين 180 كشور عنوان ميكند و انگلستان را در ردة سوم قرار ميدهد. در سال گذشته، شوراي روابط خارجي آمريكا، برژنيسكي و مسئول سابق سيا جمع ميشوند و تيم تشكيل ميدهند، بحث ميكنند و ميگويند مؤلفههاي قدرت ايران اين است و امروز ايران، از يك ثبات و قدرت خوبي برخوردار است. اين را ما كه نميگوييم. همين فيشر، وزير امور خارجه آلمان اخيراً وقتي كه صحبت ميكند ميگويد امروز ايران به قدرتمندترين كشور منطقه تبديل شده است. اينها مؤلفههاي قدرت كشور شماست. ديپلماسي قوي اين است كه بتواند اين مؤلفههاي قدرت را به شكل تأثيرگذار و اثباتي به منطقه ظهور برساند.
ما باید در موضع مدعی قرار بگیریم نه متهمچه وقت ميگوييم سياست خارجي فعال است؟ وقتي بتواني از مزيتهاي نسبي و ويژگيهايي كه براي شما قدرت ميآورد به موقع استفاده كني و به كار ببري ولي اگر نگاه به سياست خارجي اين باشد كه موجي كه آمده را بتوانيم دفع كنيم،اين نگاه حداقلي است. شما بايد بتواني موج را سوار بشوي و بلكه بعضي وقتها موج ايجاد كني. موجآفرين باشي نه اينكه بگويي الحمدا... فلان موج دفع شد. امروز مقابلهاي كه در عرصة ديپلماسي با شما صورت ميگيرد مگر سختافزاري است؟ عمدهاش نرمافزاري است. همين حركتي كه بعد از انتخابات صورت گرفت و آن فضاها، مبتني بر چيست؟ استفاده از عنصر رسانه و تبليغات. شما متقابلاً چه ميزان از اين ظرفيتها را به كار ميگيريد تا فضا بسازيد؟ تهديدزدايي و فرصتزدايي دو عنصر مهم سياست خارجي فعال است يعني نه تنها بايد از فرصتها استفاده بكني بلكه بايد فرصتها را به موقع بسازي. بعضي وقتها اينگونه تلقي ميشود كه فقط در بعد سلبي است در حالي كه در بسياري از موارد بعد ايجابي هم ميتوانيد داشته باشيد. در همين بحث مقابله با سلاحهاي كشتار جمعي، شما قرباني سلاحهاي كشتار جمعي هستيد. شما بايد مدعي مبارزه با سلاحهاي كشتار جمعي باشيد. بسياري از كساني كه شما را در مقام متهم گذاشتهاند آنها هستند كه بايد در مقام متهم باشند. و شما بايد مدعي باشيد، طبق همين NPT. مگر ماده شش NPT نميگويد كه تعهد كشورهاي هستهاي براي خلع سلاح! مگر ماده چهار نميگويد كه تسهيل استفاده صلحآميز براي كشورهايي كه اين فناوري را ندارند! مگر مواد ديگرش نميگويد كه انتقال فناوري سلاح هستهاي به كشورهاي ديگر ممنوع است! خوب، اسرائيل اين فناوري را از كجا آورده است؟ ولي شما نه تنها در موضع هجومي نيستيد، نه تنها در موضع مدعي نيستيد. بلكه حداكثر هنرتان اين است كه به خدا، ما ميخواهيم استفاده صلحآميز بكنيم!
تنش زدایی با تهدید زدایی متفاوت استمعلوم است چنين موضعي شما را به گوشه رينگ ميبرد يك نمونة ديگر اينكه اقداماتي كه عليه كشور توسط ديگران انجام ميشود بايد هزينهمند شود. بعضي كشورها عليه شما اقدام بسيار منفي ميكنند ولي هيچ هزينهاي برايش نميپردازند، براي چه اين كارها را تكرار نكنند؟ اين كشور ميگويد يك ميليارد دلار فلان كالا را از ايران خريدم يا فروختم و باني قطعنامه هم بر عليهاش شدم، هيچ فرقي هم نكرده يك ميليارد دلار هم نهصد ميليون دلار نشد! چرا اين كار را نكنم؟ اينهايي كه ميگويم مثالهايي عيني دارند. ميگويد اين پروندهسازي را حتي براي مسؤلين كشور انجام دادم، هشتصد ميليون دلار هم دارم جنس به آن ميفروشم. آن جنس هم كالاي استراتژيك نيست كه مثلاً بگوييم حتماً گندم را بايد فقط از كانادا بخريم. از پاكستان و قزاقستان هم ميتوانيم بخريم. اگر رويكردتان يك رويكرد فعال نسبت به اين موضوع نباشد، نميتوانيد آن فرصتها را به موقع استفاده بكنيد. نكته ديگر تفاوت تنشزدايي و تهديدزدايي است. اصل براي ما بايد تهديدزدايي باشد شما مانند هر كشور ديگري يكسري ديدگاهها و اصولي داريد كه براساس آن منافع شما تعريف ميشود و از آن دفاع ميكنيد. اگر كسي بخواهد متعرض اين منافع بشود ممكن است مقاومت شما براي دفاع از اين منافع و اصول موجب يك تنش بشود. نميتوانيم بگوييم چون اصل براي ما تنشزدايي است و دفاع در اين موقعيت تنش در پي خواهد داشت پس آن را دنبال نكنيم. پس رويكرد اصلي بايد تهديدزدايي باشد و نه تنشزدايي. اينهايي كه عرض كردم از خدا و پيغمبر در آن بحثي نبود، بحثهايي است براساس مباني مشترك كه همه كشورها از آن استفاده ميكنند. ضمن اينكه، وقتي مدعي انديشه ديني شديد، حتي مؤلفههاي جديدي وارد اين عرصه ميكنيد، مؤلفههاي قدرتي داريد كه بقيه از آن برخوردار نيستند. اين باور را داريد كه «ان تنصروا... ينصركم» اين مؤلفهاي است كه فقط در اين انديشه معني ميدهد. بله، به «كارل دويچ» بگوييم ميخندد، ميگويد اين حرفها چيست؟ چون در پارادايم ديگري فكر ميكند. شما ميگوييد در مبناي خودم، چون نگاه هستيشناسانهام نگاهي معتقد به عالم غيب است و معتقد است كه آن عالم در اين عالم تأثيرگذار است، اين نتايج را هم دارد.
خلاصه بحث: باید به اندیشه تان اعتقاد قلبی داشته باشیدبحثم را جمع كنم: ساحت سياست مبتني بر انديشه است و انديشه براي خودش شكل و مؤلفهها و پايههايي دارد و شما نميتوانيد فارغ از انديشه وارد اين عرصه شويد و بايد انديشه خودتان را بدانيد، آن را بشناسيد و بعد به آن باور و ايمان داشته باشيد تا بتوانيد آن انديشه را به عينيت و عمل برسانيد. ما اميدواريم كه اين دولت جديد با توجه به رويكردي كه داشته است. اين را بتواند با باور و ايمان به آن عينيت ببخشد. انشاءا...
يكي از چالشهايي كه در عرصه سياست خارجي مطرح است مسئله حقوق بشر است. اگر شما باور نداشتهباشي كه نگاهت به انسان نگاه درستي است و تجويزي كه براي انسان ميكني تجويز درستي است، حقوقي كه براي انسان قائل هستي حقوق درستي است، طبيعتاً در چالش راجع به حقوق بشر خودت در اول كار دچار تزلزل خواهي شد
ورود بدون اصول و انديشه و آرمان به عرصه سياست خارجي بيمعناست. و چنين سياستي يك شير بييال و دم و اشكم است كه از آن هيچ دستاوردي نميشود انتظار داشت. انديشه در حوزة سياست بايد اجرايي شود و لازمة عمل باور است.
چه وقت ميگوييم سياست خارجي فعال است؟ وقتي بتواني از مزيتهاي نسبي و ويژگيهايي كه براي شما قدرت ميآورد به موقع استفاده كني و به كار ببري ولي اگر نگاه به سياست خارجي اين باشد كه موجي كه آمده را بتوانيم دفع كنيم،اين نگاه حداقلي است. شما بايد بتواني موج را سوار بشوي و بلكه بعضي وقتها موج ايجاد كني.
