زمانی که میخائیل گورباچف در سال ۱۹۸۵ (۱۳۶۳-۱۳۶۴) در شوروی به قدرت رسید،اصلاحات در زمینه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را شروع نمود.اما می توان بزرگ ترین اقدام او در این اصلاح را پایان دادن حزب کمونیست دانست و این آغاز راهی بود که اگر به سمت و سوی صحیح سوق پیدا می کرد شاید هیچگاه شوروی را به سمت فروپاشی نمی برد.
در همان سال ها حضرت امام(ره) فرصت را مغتنم شمرد و رسالت رهبری دینیش را در فراتر از مرز های جغرافیای کشور به رخ کشید و سعی کرد راه درست را به رهبر اصلاحات شوروی ابلاغ کند.
بر این اساس در ۱۳ دی ماه سال ۱۳۶۷ حضرت امام پیامی را برای گورباچف ارسال کرد که پس از گذشت بیش از ۳ دهه از آن نامه،هنوز سندی است بر واقع بینی سیاست اسلام در مقابل حکومت های دین گریز و مادی گرا.(لینک پیام امام به گورباچف)
به همین مناسبت پایگاه اطلاع رسانی حیات طیبه،سخنرانی دکتر سعید جلیلی را پیرامون دولت اسلامی و شاخص های آن منتشر می کند که تفاوت های حکومت اسلامی را با غیر آن را تعریف می کند.
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی از دولت سخن میگوییم منظورمان قوه مجریه نیست. در اندیشه سیاسی به مجموعه نظام سیاسی دولت State میگویند. قوه مجریه Government است. بنابراین وقتی از دولت نام میبریم منظورمان State یا همان اصطلاحی است که به عنوان مجموعه نظام از آن نام میبریم.
کارویژههای مشترک دولتها در طول تاریخ
یکسری کارویژهها را همه دولتها وظیفه خود میدانند و انجام میدهند. در طول تاریخ هم همه دولتها بهنوعی این کارویژهها را برای خود قائل بودند.مثلاً دفاع از واحد سیاسی. هیچ دولتی تا به حال نگفته است که من به دفاع از مرزها قائل نیستم. از روم و ایران باستان تا امروز این طور نبوده است که این کارویژه را برای خود قائل نشده باشند.
اما یکسری کارویژهها وجود دارند که همه کشورها بر آن اجماع ندارند و برخی به آنها قائل هستند و برخی نیستند. مثلاً دولتهای ایران در یکی دو قرن اخیر بعضی از این کارویژهها را برای خود قائل نبودند، مثل تأمین آب، آموزش و حتی بهداشت مردم.
کارویژههای مخصوص دولت در اندیشۀ سیاسی اسلام
برخی از وظایف بهنوعی؛ خاص اندیشه اسلامی است.عدهای چون میبینند این کارویژهها در دولتهای دیگر دنیا وجود ندارند، اصل آنها را نفی میکنند و میگویند وقتی کس دیگری این کار را نمیکند، ما چرا باید انجام بدهیم؟
کارویژههای لازمی که «کافی» نیستند
قرآن صراحتاً به بسیاری از این ها اشاره میکند:
«أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَه الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ»(۱)
آیا (مردم) در روی زمین سیر و سفر نکردند تا عاقبت کار پیشینیانشان را ببینند.
میگوید بقیه را بیینید.
«کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّه وَ أَثَارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا»(۲)
در صورتی که از اینها بسیار تواناتر بودند و بیش از اینها در زمین کشتزار ساختند و کاخ و عمارت برافراشتند.
یعنی اگر کارویژه دولت این بوده است که قدرت پیدا کند و به موقع از خود دفاع کند، اینها خیلی هم «أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّه» بوده و خیلی هم خوب کار کردهاند. یا اگر دنبال این بودهاند که در عمران و آبادانی کشورشان تلاش کنند، این کار را کردهاند.
«وَ أَثَارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهَا». حتی «أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا» خیلی بیشتر از آن چیزی که دیگران انجام دادهاند، اما تمایز اندیشه اسلام با دیگران در اینجا روشن میشود که اسلام میگوید این کارویژهها «لازم» اند، اما «کافی» نیستند.
«جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ»(۳)
پیامبرانشان با آیات و معجزات برای (هدایت) آنان آمدند.
یعنی پیامبران برای چیزی اضافه بر اینها آمدند. قرآن میگوید اگر قرار بود توسعه و کافی باشد که اینها بودند:
«وَ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْيًا».(۴)
در صورتی که ما پیش از این کافران چه گروههای بسیاری را که از اینها داراتر و خوشتر بودند همه را هلاک گردانیدیم.
توسعه به این معنا را خیلی بهتر انجام داده بودند، پس چرا اینها را از بین بردیم؟ چون توسعه به این معنا کافی نیست.
بحثی در فرجامشناسی در حیات طیبه هست که بعضیها میگویند:
«وَ قَالُواْ إِنْ هِيَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَ مَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ»،(۵)
و کافران گفتند: جز همین زندگی دنیایی ما دیگر زندگی دیگری نخواهد بود و ما هرگز (بعد از مرگ) زنده نخواهیم شد.
چون حد زندگی همین دنیا است، در همین حد هم باید برنامهریزی کرد. باز تعبیر قرآن است که میگوید:
«فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاه الدُّنْيَا»(۶)
پس از هر کسی که از یاد ما (و قرآن ما) رو گردانید و جز زندگانی دنیای فانی را نخواست به کلی اعراض کن.
میگوید:
«ذَلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ»(۷)
منتهای علم و فهم این مردم تا همین حد است.
حد آن نگاه همین است و میگوید همین قدر هم باید برنامهریزی کرد.
اما وقتی که میگویید سیر انسان خیلی فراتر از این 60، 70 سالی است که در این دنیاست و این دنیا نسبت به آن هیچ است و متاع اندکی است و اصلاً هدف جای دیگری است ؛ این دو تا متفاوت میشود، چون اندیشههای بسیاری از افراد بر این مبنا شکل گرفته است، طبیعتاً در کارویژههایشان هم همین را میگویند.
قرآن میفرماید کسانی که این میزان را میپذیرند«مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ»(۸) همین قدر است، اما اگر کسی این را فراتر دید، به همان نسبت برنامهریزی و هدایت بیشتری میخواهد، لذا تعبیری که قرآن دارد این است که:
«لِلَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى»(۹)
آنان که دعوت حق را اجابت کرده و به خدا ایمان آوردند بر آنها بهترین پاداش و خوشترین زندگانی است.
این کسی است که بر این مبنا نگاه میکند.
اگر در هستیشناسی به این قائل شدید که دنیا در همین حد ظاهری نیست و چیزی به اسم عالم غیب یا عالم آخرت هم در پشت آن قرار دارد، برنامهریزی شما متفاوت میشود و کارویژه های دولت هم با آن مبنا نسبت پیدا می کند. بستگی دارد که تعریف شما از هستیشناسی چه باشد و Ontology شما چه باشد. نگاهتان به فرجامشناسی و Teleology چه باشد. فرجام را چه بدانید. هدف و فرجام جایی است که وقتی انسان به آن میرسد آرام میگیرد.
«إِنَّ الْآخِرَه هِيَ دَارُ الْقَرَارِ»(۱۰)؛
سرای آخرت منزلگاه ابدی (و حیات جاودانی) است.
برنامهریزی ، متناسب با آن هدف شکل میگیرد، ولی اگر کسی بگوید نه، همین زمین «دَارُ الْقَرَارِ» است، جور دیگری برنامهریزی میکند
در افق برنامه ریزی دینی، هدف و مقصد کجاست؟
مقصد چیست؟ قرآن می گوید:
«وَ اللّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ».(۱۱)
و خدا به سر منزل سعادت و سلامت میخواند و هر که را میخواهد به راه مستقیم هدایت میکند.
خداوند حتی برای خودش بیان میکند:
«وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْهَا جَآئِرٌ» (۱۲)
و بر خداست بیان راه عدل و راستی، و بعضی راهها جور و ناراستی است.
بر خداوند است راهی که شما را به مقصد برساند، نشان بدهد. «وَ مِنْهَا جَآئِرٌ»، اگر این باشد، برنامهریزی باید متناسب با آن شکل بگیرد. خداوند میفرماید اگر هدف این است، مسیر هم باید مسیر صحیحی باشد تا به آن هدف برسد، مسیرهای انحرافی هم هست ، اما «وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ». و آن وقت است که بحث «صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» مطرح میشود.
«قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَه أَنَاْ وَ مَنِ اتَّبَعَنِي وَ سُبْحَانَ اللّهِ وَ مَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ».(۱۳)
بگو: طریقه من و پیروانم همین است که خلق را به خدا با بینایی و بصیرت دعوت کنیم، و خدا را از شرک و شریک منزه دانم و هرگز به خدای یکتا شرک نیاورم.
اگر میخواهید برنامهریزی کنید، باید شما را به هدف برساند و آن هدف هم هدف کاملی باشد و بعد هم باید حرکت کنی و نه فقط خودت «وَ مَنِ اتَّبَعَنِي» یعنی همه کسانی که به این مسیر دل بستهاند. نمیشود بگویی من میروم، هر کسی میخواهد بیاید، هر کسی میخواهد نیاید.«أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَه أَنَاْ وَ مَنِ اتَّبَعَنِي».یک وقت هست انتهای این اتاق را همین میز میگیرم و میگویم پس از آن چیزی وجود ندارد که برایش برنامهریزی کنم. تعبیر قرآن را ببینید:
«وَ إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَه عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ»(۱۴)
و لیکن آنان که به آخرت ایمان نمیآورند از آن راه راست برمیگردند.
از این راه منصرف شدهاند و لذا میگوید من باید تا انتهای همین میز بروم و بقیهاش نه برنامهریزی میخواهد و نه اصلاً کار من است. اگر در غرب میبینید که بسیاری از مسائل در کارویژههایشان نمیآید به خاطر این است که اصلاً برنامهای را برای آن قائل نیست. «وَ إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَه عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ» چون باور به این مسئله ندارد ، طبیعی است که برای آن جایی باز نمیکند.
جایگاه مفهوم «هدایت انسان» در اندیشه سیاسی اسلام
آیات فراوانی از این دست در قرآن میبینید که مرتباً اینها را با هم مقایسه میکند و میگوید اگر تو این قدر میخواهی، مبلغ تو از علم همین اندازه است.
«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاه الدُّنْيَا»(۱۵)
بلکه زندگانی دنیا را بگزینید و عزیز دارید.
حد و اندازهاش همین قدر است.
«كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَه* وَ تَذَرُونَ الْآخِرَه».(۱۶)
و به کلی کار آخرت را واگذارید.
میگوید من در همین حد میخواهم و بیشتر از این میز نمیخواهم. با این نگاه
«وَ تَذَرُونَ الْآخِرَه». آخرت را رها میکند، اما قرآن به این قائل نیست و میگوید هم تا انتهای میز را میگویم، هم تا انتهای مسیر را.
«إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى».(۱۷)
و اهل تقوا را از آن آتش دور سازند.
میگوید هدایت به عهده ماست. این را برای خودش فرض میداند.
«وَ إِنَّ لَنَا لَلْآخِرَه وَ الْأُولَى».(۱۸)
و ملک دنیا و آخرت از ماست.
برای همین این مسیر اضافه بر آنها دارد. البته همان تعبیر را دارد که
«إِنَّ هَؤُلَاء يُحِبُّونَ الْعَاجِلَه وَ يَذَرُونَ وَرَاءهُمْ يَوْمًا ثَقِيلًا».(۱۹)
این مردم کافر غافل همه دنیای نقد عاجل را دوست میدارند و آن روز (قیامت) سخت سنگین را به کلی از یاد میبرند.
البته عدهای به این قائل نیستند و قائل به همین مقطع فعلی هستند و همین را میخواهند. اگر برنامهریزی آنها در همین حد است، در برنامهریزی خودشان منطق دارد. مبلغ من از علم همین است که:
«أَن لَّن يَنصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا».(۲۰)
آن کس که پندارد خدا هرگز او را در دنیا و آخرت یاری نخواهد کرد.
مایی که به این قائل نیستیم، طبیعتاً برنامهریزیمان این گونه نیست، لذا
«إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَه فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا».(۲۱)
این آیات پند و تذکری است، پس هر که (سعادت و حسن عاقبت) بخواهد راهی به سوی خدای خود پیش گیرد.
«لِمَن شَاء مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ».(۲۲)
برای هر کس که بخواهد به روش مستقیم برود.
نهتنها هدف باید آن باشد، بلکه باید به آن هدف برسد، چون اگر نخواهد به آن برسد چه کاری است؟ به همین دلیل میفرماید:
«وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْهَا جَآئِرٌ»
و بر خداست بیان راه عدل و راستی، و بعضی راهها جور و ناراستی است.
خداوند بر خودش فرض میداند که شما را به آنجا برساند، نه این که شما را در بین راههای مختلف که برخی هم انحرافی است رها کند.
هدایت به مثابه فرصت
مثلا از اینجا می خواهید به میدان آزادی بروید، اگر کسی شما را راهنمایی کرد که از این مسیر با کمترین هزینه به بهترین وجه میتوانید به مقصد برسید، بر شما یک سنگینی و سختی را تحمیل کرده یا برایتان یک فرصت بوده است؟ یا به شما کمک کرده است؟ اگر کسی ما را راهنمایی کرد چقدر از او تشکر میکنیم که آقا! دستتان درد نکند، خدا خیرتان بدهد. این از آن بحثهای مهمی است که اساساً هدایت یک فرصت است یا یک کلفت؟ هدایت برای انسانها یک فرصت است یا وسیلهای برای اذیت کردن؟ این بحث همیشه وجود داشته است که چرا این همه فشار؟ این همه سختی؟ خود قرآن میفرماید:
«يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا».(۲۳)
آنها بر تو منّت می نهند که اسلام آورده اند.
اگر تازه مسلمان شده است، تازه میخواهد منتی هم بگذارد. اگر یک مطلب دینی را پذیرفته است. «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا»
و در ادامه میگوید:
«لَّا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُم»(۲۴)
شما به اسلام خود بر من منّت منهید.
منتی ندارد که منت میگذارید
«بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ».(۲۵)
بلکه خدا بر شما منّت دارد.
اگر قرار است کسی منت بگذارد خداوند است که برای این هدایت باید بر شما منت بگذارد:
«أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ».(۲۶)
که شما را به سوی ایمان هدایت فرموده است.
درست مثل این است که کسی شما را راهنمایی کند که به میدان آزادی برسید، بعد وقتی رسیدید بگویید چه کار کنیم، مجبور بودیم حرف تو را گوش بدهیم! خب گوش نکن. باید منتی بر تو داشته باشم که راهنماییات کردم.
حقوق ابطال پذیر بشر!
در اندیشه اسلام حکم را مبدأی دارد صادر میکند که خالق و ربّ انسان است. یکی از بحثهای اساسی در اندیشه اسلام که آن را از سایر اندیشهها متمایز میکند این است که اگر در اینجا حکمی صادر شود، این حکم را مبدائی دارد صادر میکند که خالق و ربّ انسان است. این خیلی فرق میکند با حکمی که کسی صادر کند و هیچ چیزی را نمیداند. اگر کسی در باره این لیوان حکم صادر کرد و سازنده این لیوان بود، خیلی خوب میتواند بگوید چقدر در این آب سرد یا گرم بریز، میشکند، نمیشکند، ظرفیتش این است، شکنندگیاش آن است و... او که این لیوان را ساخته است این چیزها را بهتر میداند. در باره انسان با همه پیچیدگیها و ظرائفی که در او وجود دارد، چه کسی میتواند بهتر بحث کند. حقوق بشر که گفته میشود، یکی از بزرگترین ظلمها به بشر این است که کسی بیاید و درباره انسان و حقوقش حرف بزند که اصلاً او را نمیشناسد و خیرش را نمیداند. به همین دلیل میبینیم خودشان میگویند ما اینها را در باره بشر میگوییم، ولی ابطالپذیرند و ممکن است بعد از 60 سال باطل شود و گزاره جدیدی بیاید. خب آن کسی که در این 60 سال به این عمل کرد که عمرش تمام شده است. حالا 60 سال دیگر چیز دیگری میگویند. بعد از 70 سال میفهمند مارکسیسم غلط است و ابطال میشود و دو باره یک گزاره جدید. ظلم به بشر و نادیده گرفتن حقوق او این است که کسانی خود را در موضع و جایگاه راهنمایی بشر قرار بدهند که اشراف به خیر و مصلحت انسان ندارند. یکی از دلایلی که برای فرصت بودن هدایت الهی مطرح میکنیم همین است که کسی شما را راهنمایی میکند که میداند چقدر میتوانید این کار را انجام بدهید. فرصت بودن هدایت الهی همین است که کسی شما را راهنمایی میکند که میداند چقدر میتوانید این کار را انجام بدهید.
«لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا».(۲۷)
خدا هیچ کس را تکلیف نکند مگر به قدر توانایی او.
این که بعضی از احکام را خداوند در اختیار خود انسان و در منطقه الفراغ قرار نداده به این دلیل است که میداند قرنها هم که بگذرد انسانها دائماً باید آزمون و خطا کنند و تازه معلوم هم نیست بشود یا نشود. مثلاً میگوید:
«وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاه يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ»(۲۸)
ای عاقلان، حکم قصاص برای حفظ حیات شماست تا مگر (از قتل یکدیگر) بپرهیزید.
قصاص است، اما در این قصاص زندگی است. چه کسی این را میگوید؟ کسی که رب است و خالق است و میداند قوام این حیات با این است. حالا اگر به بشر بگویید، میگوید همه به این نتیجه رسیدهایم حکم اعدام باید حذف شود. بعد از 100 سال میگویند فهمیدیم این غلط است و ابطال شد. در فاصله این 100 سال چه کسی مسئول حیاتی است که از انسان گرفته شده است؟ تکلیف نسلی که هزینه و تاوانش را پس دادهاند چه میشود؟
هدایت؛ تحمیل محنت یا اتمام نعمت؟
لذا وقتی صحبت از هدایت میشود، بهگونهای برخورد میشود کانّه هدایت میخواهد سختی برای انسانها به همراه بیاورد. این نص صریح قرآن است که:
«مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ».(۲۹)
خدا نمیخواهد هیچ گونه سختی برای شما قرار دهد.
میگوید اگر این چیزها گفته میشود به خاطر این نیست که سختی ببرید. تعبیرش این است:
«وَ لَكِن يُرِيدُ لِيُطَهَّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ».(۳۰)
و لیکن میخواهد تا شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند، باشد که شکر او به جای آرید.
اگر بیان میشود برای این است که میخواهد نعمت را بر تو تمام کند. مفروض یک چیز به شکل غلط گذاشته میشود و بعد میگویند بیایید روی آن بحث کنیم. مفروض غلط این است که هدایت برای انسانها یک سختی است و بعد روی آن بحث کنیم که آیا این سختی باشد یا نباشد و اصلاً روی آن وظیفه داریم یا نداریم؟ چه کسی گفته که این مفروض درست است؟ تعبیر خود خداوند این است:
«قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ».(۳۱)
بگو: تنها خداست که به راه حق هدایت میکند.
اگر او در جایگاه هدایت قرار میگیرد برای این است که تو را به حق و آن چیزی که صحیح است برساند.
«أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّي إِلاَّ أَن يُهْدَى»(۳۲)
آیا آن که به راه حق رهبری میکند سزاوارتر به پیروی است یا آن که خود هدایت نیابد مگر آنکه هدایتش کنند؟
حالا اگر کسی آمد و شما را در مسیر صحیح و حق قرار داد که از او تبعیت شود، این غلط است یا اگر غلط عمل کنید؟ بنابراین اگر گفته میشود هدایت یک فرصت است، در اندیشه دینی، یک کارویژه بزرگ پیامبران و عهدهداران امور هدایت است.
«وَ قَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ»(۳۳)
و باز همان شخص مؤمن گفت: ای قوم، مرا پیروی کنید تا شما را به راه حق و صواب دلالت کنم.
پیروی کنید که شما را به آن مسیر صحیح ببرند. راهی را که موجب رشد است باید بروید. وقتی میگوید پیامبر(ص) در امری حکمی داد، امر پیامبر(ص) نباید مورد نزاع قرار بگیرد
«فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ».(۳۴)
پس (ای رسول) نباید مردم با تو به منازعت برخیزند.
چرا؟ منطقش را بیان میکند. میگوید:
«إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُّسْتَقِيمٍ»،(۳۵)
تو (خلق را) به سوی خدا دعوت کن که خود به راهی راست و هدایتی کامل هستی.
چون در مسیر مستقیم و صحیح است. این کارویژه اینهاست و انسانهایی باید بیایند و در این قضیه کمک کنند:
«لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ»(حج/۷۸)
...تا این رسول بر شما و شما بر سایر خلق گواه (خداپرستی) باشید.
ابلاغ ؛ کارویژه مهم حاکم اسلامی
یکی از کارویژههای مهم برای عهدهداران حکم این است که آن را بیان و ابلاغ کنند:
«عَلَيْكَ الْبَلاَغُ».(۳۶)
بر تو است تبلیغ (حکم خدا)
وقتی «علیک» میآید یعنی فرض، یعنی باید این را بیان کنی. تمام پیامبران برای این آمدهاند که حجت بر همه تمام شده باشد و کسی نگوید به این دلیل سر از میدان دیگر در آوردم که کسی به من نگفت میدان آزادی از این طرف است. ناوارد بودم و به آن طرف رفتم. بنابراین یکی از کارویژههای دولت این است که باید این را تبلیغ و بیان کند. این تعبیر قرآن از زبان پیامبر(ص) است که:
«أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي»(۳۷)
پیغام خدایم را به شما میرسانم.
من باید این کار را انجام بدهم. الان میخواهید به عنوان یک انسان دلسوز مرا هدایت کنید و میگویید مسیر میدان آزادی از این طرف است. حالا همه آمدند و به هر دلیلی جوسازی کردن و گفتند نه، از این طرف نیست، از این مسیر نرو، از آن طرف بود و شما رفتید و سر از میدان جمهوری در آوردید. در چنین موقعی موظفید به او بفهمانید دارند مسیر غلط را به تو نشان میدهند، بنابراین وقتی ایمان داریم قصاص ، حکم خدا و مایه حیات است، آن وقت باید بپذیریم که خیلی چیزها که در بیانیه پارلمان اروپا آمده غلط است و در آنجا بیخود گفته است که باید حکم اعدام را لغو کنیم و در کشورهای فلان هم لغو شده است. مبنای او این نبود. بعد از 100 سال هم میگوید ابطال شد. تکلیف این 100 سال چه میشود؟ وقتی این کارویژه برای دولت دینی شکل بگیرد،
«يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ»(۳۸).
تبلیغ رسالت خدا می کنند.
میشود و بعد در این مسیر
«وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ».(۳۹)
از خدا میترسند و از هیچ کس جز خدا نمیترسند و خدا برای حساب به تنهایی کفایت میکند.
در این دیگر نمیتواند بگوید چه کسی خوشش میآید، چه کسی بدش میآید. اگر به هدایت الهی به عنوان یک فرصت نگاه کنیم و نه نگاه سختی، آن وقت اگر همه عالم هم بگویند این مسیر را نباید بروید، مطمئن هستید مسیر درست است.
پیشگیری از گمراهی یکی از کارویژه های دولت اسلامی
اینجاست که پیشگیری از گمراهی انسانها میشود یک کارویژه اساسی. در همین بحث به حضرت موسی(ع) میفرماید:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ».(۴۰)
و ما موسی عمران را با آیات خود (با تورات و معجزات، بر فرعونیان) فرستادیم که قومت را از ظلمات (جهل و گمراهی) بیرون آور و به عالم نور رسان.
این یک کارویژه جدی است و شوخی نیست. این وظیفه کسی است که عهدهدار امور است و لذا حضرت موسی(ع) میخواهد 40 روز برود و نباشد نگران همین وضع است.
«قَالَ مُوسَى لأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ».(۴۱)
و موسی به برادر خود هارون گفت: تو اکنون جانشین من در قوم من باش و راه صلاح پیش گیر و پیرو راه اهل فساد مباش.
این کارویژهای نیست که یک روز داشته باشید و یک روز نداشته باشید. میگوید حالا که من نیستم تو باش و همین کار را انجام بده و مواظب باش به مسیر غلط نیفتی
«وَ لاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ».
آن وقت حضرت هارون(ع) میگوید حالا که باید باشم و کار او را انجام بدهم، اولین کاری که باید بشود این است که امر وی اطاعت شود:
«فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي».(۴۲)
پس شما پیرو من شوید و امر مرا فرمان برید.
باید در این مسیر بروی و امری را که در این مسیر هست اطاعت کنی، لذا وقتی آن انحراف ایجاد و زاویه از مسیر اصلی گرفته میشود، حضرت موسی(ع) متعرض حضرت هارون(ع) میشود و میگوید چرا این کار را خوب انجام ندادی؟
«يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا».(۴۳)
ای هارون مانع تو چه بود که چون دیدی که قوم گمراه شدند،
میگوید دیدی گمراه شدند، چرا کارویژهات را انجام ندادی؟ نمی تواند بگوید به من ربطی نداشت و ما مشغول نان و آب بودیم. از او سئوال و به او پرخاش میکند که چرا این کار را انجام ندادی؟
«يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا* أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي»(۴۴)
اى هارون وقتى ديدى آنها گمراه شدند چه چيز مانع تو شد كه از من پيروى كنى آيا از فرمانم سر باز زدى.
اگر اسیر نفس و تعلقاتت شدی، آزاد هستی!
بحث آزادی و آزادسازی یکی از مهمترین کارویژههای دولتهاست
«وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ»(۴۵)
و احکام پر رنج و مشتقی را که چون زنجیر به گردن خود نهادهاند.
چه موقع انسان میتواند آزاد شود و به تعبیر امروزی ظرفیتهایش آزاد شود؟ وقتی که اغلال و زنجیرها از دست و پای او باز شوند. تعلقاتی که مانع آزادی میشوند از او برداشته شود. اگر انسان اسیر تعلقات نفسانی خود شد، نمیتواند همه ظرفیتهای خود را آزاد کند و آن کار را انجام بدهد:
«وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»(۴۶)
و مانند آنان نباشید که به کلی خدا را فراموش کردند، خدا هم (حظّ روحانی و بهره ابدی) نفوس آنها را از یادشان برد، آنان به حقیقت بدکاران عالمند.
اگر بخواهد تمام استعدادها و تواناییهایش را ظهور و بروز بدهد، اتفاقاً یکی از راههایش آزاد شدن از این گرفتاریها و تعلقات است. همان بحثهایی که متأسفانه دارد به شکل مغالطهآمیزی به جامعه ما القا میشود، یعنی آزادی را در اسارت تعریف میکنند. این خیلی جالب است و میگوید اگر اسیر نفس و تعلقاتت شدی، اسمش آزادی است. این از آن پارادوکسها و طنزهای جالب است. قرآن دقیقاً عکس این را بیان میکند:
«وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ»
کی آزاد هستی؟ وقتی که تعلقاتت را بشکنی.
چرا توانستیم خرمشهر را آزاد کنیم؟ کسانی توانستند این کار را بکنند که خودشان را آزاد کرده و آزاده بودند.
غرب کاملاً عکس این را میگوید، چون احساس خطرشان در این است، چون اگر اسیر خود و نفس خود شدی، دیگر نمیتوانی خرمشهر را آزاد کنی.
شیاطین، مستکبرین و فرعونها صد تا شبکه ماهواره ای فقط برای فضای ایران درست میکنند؟ چون میفهمد از کجا حمله کند و چون میداند از این طریق است که میتواند اسیر کند.
چه کسانی در طول تاریخ در برابر مستکبرین ایستادند؟ کسانی که آزادهاند و اسیر این چیزها نمیشوند، چون به همان میزان که اسیر باشی، نمیتوانی آزاد باشی و ظرفیتهایی را که خداوند به تو داده است آزاد کنی.
. جالب اینجاست که اغلال و زنجیرهایی را که میخواهد توسط آن انسان را اسیر کند، به اسم آزادی مطرح میکند و اگر کسی بیاید بگوید
«وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ»
میگویند ببینید چقدر مخالف آزادی است؟ میگوید آمدهام این زنجیرها را بشکنم، میشود مخالف آزادی
آزادی آحاد جامعه در گرو امر به معروف و نهی از منکر
لذا در اندیشه دینی یکی از کارویژههای نهتنها دولت که آحاد ملت امر به معروف و نهی از منکر است. میگوید اگر میخواهید جامعه را آزاد کنید که در آزادگی کارش را انجام بدهد لازمهاش این است:
«يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ».
آنها را امر به هر نیکویی و نهی از هر زشتی خواهد کرد.
این طور نیست که دولت بگوید آبادانی، قدرت، توسعه و... میشود مؤلفههای کافی و دولت باید صرفا این کارویژهها را انجام بدهد. من که اول بحث عرض کردم:
«أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَه الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّه وَ آثَارًا فِي الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ».(۴۷)
آیا این مردم در زمین به سیر و سفر نرفتند تا عاقبت حال پیشینیانشان را که از اینها بسیار بیشتر و قویتر و مؤثرتر در زمین بودند مشاهده کنند؟ (که چگونه همه هلاک شدند) و آنچه اندوختند آنها را (از مرگ و هلاکت) حفظ و حمایت نکرد.
نه این که اینها نباشد، میگوید اینها کافی نیست. تازه باید با مناسبت خاص این هم باشد. اینجاست که میفرماید علاوه بر آنها
«الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاه»،(۴۸)
(آنان که خدا را یاری میکنند) آنهایی هستند که اگر در روی زمین به آنان اقتدار و تمکین دهیم نماز به پا میدارند.
برپا کردن نماز، نه این که افراد نماز بخوانند. تفاوت دولت در یک فضای دینی با دیگران این است که این نگاه بر تمام مناسبات جامعه تأثیر میگذارد:
«قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»(۴۹)
بگو: همانا نماز و طاعت و تمام اعمال من و حیات و ممات من همه برای خداست که پروردگار جهانیان است.
اینها همه یک آهنگ دارند و لذا نمیتوانید بگویید صلوه یک عمل فردی است، بلکه باید اقامه شود و روی بحثهای دیگر تأثیر بگذارد.
«الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاه» کارویژه دولت است.
«مَّكَّنَّاهُمْ» یعنی اگر مستقر شدید، درست مثل وقتی که دولت مستقر میشود، میگوید اولین کارویژهات این است که «أَقَامُوا الصَّلَاه». این طور نیست که بگوید حالا فعلاً برویم مشغول موضوع دیگری شویم. آن را که بقیه هم دارند. لذا میبینید وقتی میگوید اگر کسانی را قرار دادیم که در موضع دادن حکم قرار گرفتند و پیشوای جامعه شدند، وظایف اصلیشان اینهاست:
«وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّه يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاه».(۵۰)
و آنان را پیشوای مردم ساختیم تا (خلق را) به امر ما هدایت کنند و هر کار نیکو را (از انواع عبادات و خیرات) و به اقامه نماز پرداختند.
این طور نیست که بگوید اینها کار دیگری هستند و ما کار دیگری داریم. بنیان های این اندیشه با همدیگر هماهنگی دارند و این طور نیست که بگوییم آن یک چیز است و این یک چیز دیگر:
«قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»
بگو: همانا نماز و طاعت و تمام اعمال من و حیات و ممات من همه برای خداست که پروردگار جهانیان است.
این باید با یک آهنگ باشد. اینها از هم جدا نیستند. به همین دلیل اگر در آنجا میگوید شما این کار را بکن:
«وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ»
و امر به معروف و نهی از منکر میکنند.
و بعد میگوید
«مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ»
به خاطر این است که اینها با هم نتیجه میدهند:
«إِنَّ الصَّلَاه تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنكَرِ»،(۵۱)
همانا نماز است که (اهل نماز را) از هر کار زشت و منکر باز میدارد.
یعنی اگر میخواهی آن اغلال را برداری، اینها راهحلهای ایجابی آن است. یکسری کارهای سلبی دارد که مانع انجام کارهایی میشود، یکسری کارهای ایجابی دارد و اصلاً اصلاح در این مفهوم و بنیان اندیشه اقتضائات خاص خودش را دارد، وگرنه خیلیها ادعای اصلاح میکنند:
«وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ».(۵۱)
و چون آنان را گویند که فساد در زمین نکنید، گویند: تنها ما کار به صلاح کنیم.
همه این بحثها را میکنند، اما واقعاً این طور است؟ اصلاح در این چهارچوب معنی پیدا میکند. اصلاحی که گفته میشود شاخصهای توسعه فلان و بهمان است با این اصلاح فرق میکند. اگر به غربی ها بگویید چرا این کار را میکنید، میگویند:«قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ» و تازه اصلاحات را هم در خود حصر میکنند و میگویند فقط ما اهل اصلاح هستیم، در حالی که این طور نیست و اگر دچار مشکل شدهاند به خاطر این است که در مسیر اصلاح واقعی نبودهاند:
«وَ مَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصْلِحُونَ».(۵۲)
و خدا بر آن نیست که هیچ قومی و هیچ اهل دیاری را در صورتی که آنها مصلح و نیکوکار باشند به ظلم هلاک کند.
میگوید اگر درست عمل میکردند آن فرجام را پیدا نمیکردند
اسلام بین دولت و جامعه تفکیک قائل نمی شود
یکی از تمایزات اندیشههای سیاسی اسلام با اندیشههای غربی این است که بین دولت و جامعه تفکیک قائل نمیشود و بسیاری از کارویژههایی که برای دولت تعریف میشود، از تک تک مردم و انسانها هم خواسته شده است. مثلاً میگوییم کارویژه امنیت. دولتها راجع به تأمین امنیت وظایفی دارند، اما امنیت این نیست که بگوییم یک عده حاکماند و آنها بروند امنیت را تأمین کنند.
«الَّذِينَ آمَنُواْ وَ لَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَ هُم مُّهْتَدُونَ».(۵۳)
آنان که ایمان آورده و ایمان خود را به ستمی نیالودند ایمنی آنها راست و هم آنها حقیقتا هدایت یافتهاند.
امنیت وقتی در محیطی به صورت پایدار شکل میگیرد که تک تک آحاد جامعه هم از ظلم بپرهیزند. مثلاً برپایی قسط، در مورد عهدهداران داریم:
«قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ».(۵۴)
بگو: پروردگار من شما را به عدل و درستی امر کرده.
ما که دیگر از حضرت امیر(ع) بالاتر نداریم. ایشان در رأس حکومت برای اجرای قسط قرار میگیرند، اما چه وقت این وضع شکل میگیرد؟
«لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»(۵۵)
تا مردم به راستی و عدالت گرایند.
خود انسانها قسط را بخواهند و برای آن قیام کنند، وگرنه حتی اگر امیرالمؤمنین(ع) یعنی مثل اعلای حکمرانی هم که در رأس قرار بگیرد، ولی اگر «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» نباشد، قسط محقق نمیشود.
پینوشتها:
(۱)قرآن کریم،سوره غافر،آیه ۲۱ (۲) قرآن کریم، سوره روم، آیه ۹ (3) قرآن کریم،سوره غافر،آیه ۸۳ (4) قرآن کریم، سوره مریم، آیه 74 (5) قرآن کریم، سوره انعام، آیه 29 (6) قرآن کریم، سوره نجم، آیه 29 (7) قرآن کریم، سوره نجم، آیه 30 (8) همان (9) قرآن کریم، سوره رعد، آیه 18 (10) قرآن کریم، سوره غافر، آیه 39 (11) قرآن کریم، سوره یونس، آیه 25 (12) قرآن کریم، سوره نحل، آیه 9 (13) قرآن کریم، سوره یوسف، آیه 108 (14) قرآن کریم، سوره مؤمنون، آیه 74 (15) قرآن کریم، سوره اعلی، آیه 16 (16) قرآن کریم، سوره قیامه، آیات 20 و 21 (17) قرآن کریم، سوره لیل، آیه 12 (18) قرآن کریم، سوره لیل، آیه 13 (19) قرآن کریم، سوره انسان، آیه 27 (20) قرآن کریم، سوره حج، آیه 15 (21) قرآن کریم، سوره مزمل، آیه 19 (22) قرآن کریم، سوره تکویر، آیه 28 (۲۳) قرآن کریم، سوره حجرات، آیه 17 (۲۴) همان(۲۵) همان(۲۶) همان (۲۷) قرآن کریم، سوره بقره، آیه 286 (۲۸) قرآن کریم، سوره بقره، آیه (۲۹) قرآن کریم، سوره مائده، آیه (۳۰) همان(۳۱) قرآن کریم، سوره یونس، آیه 35 (۳۲) همان (۳۳) قرآن کریم، سوره غافر، آیه 38 (۳۴) قرآن کریم، سوره حج، آیه 67 (۳۵) همان (۳۶) قرآن کریم، سوره آلعمران، آیه 20؛(۳۷)سوره رعد، آیه 40؛ سوره نحل، آیه 82 (۳۷) قرآن کریم، سوره اعراف، آیه 62(۳۸) قرآن کریم، سوره احزاب، آیه 39 (۳۹) همان (۴۰) همان (۴۱) قرآن کریم، سوره اعراف، آیه 142 (۴۲) قرآن کریم، سوره طه، آیه 90 (۴۲) قرآن کریم، سوره طه، آیه 92 (۴۲) قرآن کریم، سوره طه، آیات 92ـ93 (۴۳) قرآن کریم، سوره طه، آیه 97 (۴۴) همان (۴۵) قرآن کریم، سوره اعراف، آیه 157 (۴۶) قرآن کریم، سوره حشر، آیه 19 (۴۶) قرآن کریم، سوره غافر، آیه 82 (۴۷) قرآن کریم، سوره حج، آیه 41 (۴۸) قرآن کریم، سوره انعام، آیه 162 (۴۹) قرآن کریم، سوره انبیا، آیه 73 (۵۰) قرآن کریم، سوره عنکبوت، آیه 45 (۵۱) قرآن کریم، سوره بقره، آیه 11 (۵۲) قرآن کریم، سوره هود، آیه 117 (۵۳) قرآن کریم، سوره انعام، آیه 82 (۵۴) قرآن کریم، سوره اعراف، آیه 29 (۵۴) قرآن کریم، سوره حدید، آیه 25 (۵۵) قرآن کریم، سوره مؤمنون، آیه 74
